گنجور

عراقی » عشاق‌نامه » فصل اول » بخش ۳ - غزل

 

بی جمال تو، ای جهان افروز

چشم عشاق تیره بیند روز

دل به ایوان عشق بار نیافت

تا بکلی ز خود نکرد بروز

در بیابان عشق ره نبرد

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل اول » بخش ۵ - غزل

 

دل من، چون به عشق مایل شد

عشق در گردنش حمایل شد

چون دل و عشق متفق گشتند

دل من عشق گشت و او دل شد

گاه بر رست چون نبات از گل

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دوم » بخش ۲ - غزل

 

ای ملامت کنان بی‌حاصل

سعی کمتر کنید در باطل

هستم آشفته بر رخی، که برو

شد پری واله و ملک مایل

هست وصف جمال و نعت لبش

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دوم » بخش ۴ - غزل

 

ای ز روی تو آفتاب خجل

وز لبت آب زندگی حاصل

عاشقان را خیال عارض تو

در شب تیره نور دیده و دل

زانکه روی تو را ز غایت لطف

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۲ - غزل

 

جنت قرب جای ایشان است

نور رضوان صفای ایشان است

جان من در هوای ایشان است

تن من خاک پای ایشان است

عقل کل هست گنگ و لایعقل

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۶ - غزل

 

هر دلی کان به عشق مایل نیست

حجرهٔ دیو دان، که آن دل نیست

زاغ، گو: بی‌خبر بمیر از عشق

که ز گل، عندلیب غافل نیست

دل بی‌عشق چشم بی‌نور است

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل پنجم » بخش ۳ - غزل

 

در هوای تو جان و تن بارست

جان فدا کرد عاشق و وارست

صید خود را چرا زنی تو به تیر؟

کو به دام تو خود گرفتار است

در هلاک دلم چه می‌کوشی؟

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل پنجم » بخش ۵ - غزل

 

تیری، ای دوست، برکش از ترکش

پس به آبروی چون کمان درکش

هان! دلم گر نشانه می‌خواهی

زدن از توست و از من آهی خوش

کی ز تیرت الم رسد؟ که مرا

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل ششم » بخش ۲ - غزل

 

دل و جانی است با من مشتاق

به تو نزدیک و تن اسیر فراق

روی زیبا ز من چرا پوشی؟

«این تحریمه علی‌العشاق»؟

تو طبیبی و ما چنین بیمار

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل هفتم » بخش ۲ - غزل

 

گر ز شمعت چراغی افروزیم

خرمن خویش را بدان سوزیم

در غمت دود از آن به عرش رسد

آتشی کز درون برافروزیم

آفتاب جمال بر ما تاب

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل هشتم » بخش ۲ - غزل

 

ای شده چشم جان من به تو باز

از تو در دل نیاز و در جان آز

شب اندوه من نگردد روز

تا نبینم جمال روی تو باز

تو ز فارغی و ما داریم

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل هشتم » بخش ۵ - غزل

 

عاشقی ترک خواب و خور کرده

جای خود را ز گریه تر کرده

حیرت حسن دوست جانش را

از تن خویش بی‌خبر کرده

دایم اندر نماز و روزهٔ عشق

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل نهم » بخش ۲ - غزل

 

آشکارا نهان کنم تا چند؟

دوست می‌دارمت به بانگ بلند

دلم از جان خویش دست بشست

بعد از آن دیده بر رخ تو فکند

عاشقان تو نیک معذورند

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل نهم » بخش ۵ - غزل

 

نیست کاری به آنم و اینم

صنع پروردگار می‌بینم

حیرتم غالب است و دل واله

نیست پروای عقل، یا دینم

سخنی کز تو بشنود گوشم

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دهم » بخش ۲ - غزل

 

ای ربوده دلم به رعنایی

این چه لطف است و این چه زیبایی؟

بیم آن است کز غم عشقت

سر برآرد دلم به شیدایی

از جمالت خجل شود خورشید

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دهم » بخش ۵ - غزل

 

دل دیوانه باز بر در عشق

به دمی درکشید ساغر عشق

باز جانم به مهر دربند است

مهره گرد آمده به ششدر عشق

کرد بازم مشام جان خوشبو

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دهم » بخش ۷ - غزل

 

سهل گفتی به ترک جان گفتن

من بدیدم، نمی‌توان گفتن

جان فرهاد خسته شیرین است

کی تواند به ترک جان گفتن؟

دوست می‌دارمت به بانگ بلند

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » خاتمة‌الکتاب » بخش ۲ - غزل

 

دل چو در دام عشق منظور است

دیده را جرم نیست، معذور است

ناظرم بر رخت به دیدهٔ جان

گرچه از چشم ظاهرم دور است

از شراب الست روز وصال

[...]

عراقی