گنجور

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

دل برد از من آن پسر پیرهن کبود

گر جان نرفت در پی او، آن دگر که بود

رفت آن نگار و گریه فزون است هر زمان

چون رفت عمر، اشک ندامت بگو چه سود

هر جا سرود عشق تو گویند عاشقان

[...]

۸ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

خواهم نظری در رخ خوب تو دگر بار

از عمر چو سیری نبود ای بت عیار

چشم تو به هم برزده حال دل ما را

دانم که چنینها نکند مردم هشیار

گل خار شده باز و چمن گشته معطر

[...]

۸ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

ای شاه حسن بر من مسکین زکوه ده

دل مرده ام مرا زلب خود حیات ده

چشم مرا ز خاک قدم ساز پر ز کحل

نیکی کن این زمان و به بحر فرات ده

از شوق روی خوب تو دارم رخی چو زر

[...]

۸ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۷

 

بیا که عید صیام است و باز فصل بهار

غم زمانه بدل کن به باده گلنار

در آن زمان که گشایم من فقیر نهار

ترید شیر و عسل جوش بایدم دو طغار

برنج زرد چو یابی بنوش چندانی

[...]

۸ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۲۳

 

مرض جوع زانواع مرضها بترست

تو چه دانی که ازین درد، دلت بی خبرست

سخنی با تو بگویم بشنو از سر صدق

مرهم سینه هر گرسنه حلوای ترست

قلیه گر بر سر بغرا نبود بد باشد

[...]

۸ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » ده نامه » بخش ۴ - نامه بردن خادمه از پیش عاشق

 

خادمه چون این سخنان گوش کرد

عقل و خرد جمله فراموش کرد

کرد بسی گریه چو ابر بهار

خادمه بر جان جوان فگار

گفت بیا غم مخور ای نوجوان

[...]

۸ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » ده نامه » بخش ۸ - رفتن خادمه

 

بار دگر خادمه باوفا

رفت به نزد بت فرخ لقا

بود شبی آن صنم گلعذار

تازه و خرم چو گل نوبهار

عیش و جوانی و طرب در سرش

[...]

۸ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » ده نامه » بخش ۱۱ - خبر بردن خادمه

 

خادمه بار دگر از روی مهر

رفت سوی خدمت آن ماه چهر

دید که بنشسته به تخت مراد

خادمه را چشم چو بر وی فتاد

گفت دعاها و ثنا بی شمار

[...]

۸ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » ده نامه » بخش ۱۶ - خبر بردن خادمه

 

این سخنان را چو بدین سان شنید

خادمه انگشت به دندان گزید

قصد حریم حرمش کرد باز

خادمه آن لحظه به عمر دراز

پیش رخ سرو سمن بر نشست

[...]

۸ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » ده نامه » بخش ۲۶ - رفتن خادمه از بر عاشق نزدیک معشوق

 

خادمه باز این سخن جان گداز

کرد روان عرضه به آن دلنواز

باز بیان کرد که او در غم است

روز و شبان با غم تو همدم است

جز غم تو هیچ ندارد به دل

[...]

۸ بیت
صوفی محمد هروی