خادمه بار دگر از روی مهر
رفت سوی خدمت آن ماه چهر
دید که بنشسته به تخت مراد
خادمه را چشم چو بر وی فتاد
گفت دعاها و ثنا بی شمار
خادمه با آن صنم گلعذار
کرد بسی حیله و سعیی نمود
تا که زبان باز به گفتن گشود
حال دل زار جوان را بگفت
هر چه به دل بود مر او را نهفت
خنده زنان گشت چو گل در سحر
گفت به آن خادمه کای بی هنر
چند غم مردم نادان خوری
هست مرا جمله جهان مشتری
گر شود او از غم رویم هلاک
ور نشود، حسن مرا خود چه باک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، خادمهای با محبت به خدمت معشوقی زیبا میرود. وقتی خادمه معشوق را میبیند، به ستایش و دعاگویی میپردازد و تلاش میکند تا با هنر خود توجه او را جلب کند. خادمه دلتنگی جوانی را بیان میکند که در دل دارد، اما معشوق با خنده پاسخ میدهد و به خادمه میگوید که چرا نگران غم مردم نادان است، زیرا او خودش زیبایی و وفور نعمت دارد و اگر غم او را از بین ببرد، برایش بیاهمیت است.
هوش مصنوعی: خدمتگزار دوباره با عشق و محبت به سوی آن زیبای چهره رفت.
هوش مصنوعی: دید که خادمه بر تخت آرزو نشسته است و وقتی نگاهش به او افتاد، چشمش به او دوخته شد.
هوش مصنوعی: خادمان پرشمار، دعاها و ستایشهایی را به درگاه آن معشوق زیبا روی میفرستند.
هوش مصنوعی: او تلاش و تدبیرهای زیادی به کار برد تا بتواند زبانش را باز کند و سخن بگوید.
هوش مصنوعی: جوان دلش پر از غم و اندوه است و همه درد و دلش را به زبان آورد، اما رازهایش را برای کسی فاش نکرد.
هوش مصنوعی: در صبحگاه، با چهرهای شاداب و خندان مانند گلی که در حال شکفتن است، به خدمتکار گفت: ای بیلیاقت.
هوش مصنوعی: من از غم و اندوه مردم نادان بیزاری دارم و برای من تمام جهان مانند یک بازار است.
هوش مصنوعی: اگر او به خاطر غم من نابود شود، برای من اهمیتی ندارد، چون زیباییام در هر حال باقی خواهد ماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.