لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱ - به شاهد لغت بسیچیدن، بمعنی ساز کار کردن
بباید بسیچیدن این کار را
پذیره شدن رزم و پیکار را
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۲ - به شاهد لغت چنگلوک، بمعنی کسیکه دست و پایش سست شده باشد و کژ
ای غوک چنگلوک چو پژمرده برگ کوک
خواهی که چون چکوک بپری سوی هوا
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۳ - به شاهد لغت تکژ به معنی استخوان انگور
گر بیارند و بسوزند و دهندت بر باد
تو به سنگ تکژی نان ندهی باب ترا
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۴ - به شاهد لغت آروغ، بمعنی بادی که از سینه و حلق برآید
چون در حکایت آید بانگ شتر کند
و آروغها زند چو خورد ترب و گندنا
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۵ - به شاهد لغت فوگان، به معنی فقاع
میبارد از دهانت خذو ایدون
گویی که سر گشادند فوگان را
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۶ - به شاهد لغت پریسای، پری افسای، یعنی آنکه افسون خواند از برای تسخیر جن
گهی چو مرد پریسای گونه گونه صور
همی نماید زیر نگینه لبلاب
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۷ - به شاهد لغت هسر بمعنی یخ
پیش من یکره شعر تو یکی دوست بخواند
زانزمان باز هنوز این دل من پر هسر است
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸ - به شاهد لغت تیم، بمعنی کاروانسرا
از شمار تو . . . طرفه بمهر است هنوز
وز شمارد گران چون در تیم دو دراست
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۹ - به شاهد لغت لت، بمعنی لخت و عمود
رویت ز در خنده و سبلت ز در تیز
گردن ز در سیلی و پهلو ز در لت
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰ - به شاهد لغت رت، بمعنی تهی و برهنه
فرمان کن و آهک کن و زرنیخ براندای
بر روی و برون آر همه رویت رارت
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۱ - به شاهد لغت غنج، بمعنی جوال
وان بادریسه هفته دیگر غضاره شد
و اکنون غضاره همچو یکی غنج پیسه گشت
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۲ - به شاهد لغت کولک، بمعنی کدویی که زنان روستا پنبه در او نهند
زن برون کرد کولک از انگشت
کرد بر دوک و دوک ریسی پشت
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۳ - به شاهد لغت کاواک، بمعنی میان تهی
بجز عمود گران نیست روز و شب خور شش
شگفت نیست ازو گر شکمش کاواک است
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۴ - شاهد لغت پزشک، بمعنی طبیب
بر روی پزشک زن میندیش
چون بود درست پیشیارت
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۵ - به شاهد لغت آفرنگان، بمعنی نسکی از زند
از اطاعت با پدر زردشت پیر
خود به نسک آفرنگان گفته است
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۶ - به شاهد لغت پیشادست، بمعنی نقد
ستد و داد جز به پیشادست
داوری باشد و زیان و شکست
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۷ - به شاهد لغت شخائید، بمعنی ریش کرد
چو بشنید شاه آن پیام نهفت
ز کینه لب خود شخائید و گفت
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۸ - به شاهد لغت لست، بمعنی چیزی قوی
گر سیر شدی بتا ز من در خور هست
زیرا که ندارم ای صنم چیزی لست
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۹ - به شاهد لغت مست، بمعنی شگوه و گله
ای از ستیهش تو همه مردمان به مست
دعویت صعب منکر و معنیت سخت سست
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۲۰ - به شاهد لغت فرخج، بمعنی فژه، پلید و زشت
ای بلفرخج ساده همیدون همه فرخج
نامت فرخج و کنیت ملعونت بلفرخج