کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
به یدین او سرشت چون گل ما
روح قدسی دمید در دل ما
جسم و جان زنده شد از او دردم
باز دیدیم اوست قاتل ما
برزخ جان نوشت طاعت و فسق
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
هستم از لعل تو در آتش و آب
مردم و سوختم مرا دریاب
از جلال و جمال و زلف و رخت
میکند در دلم خطاب خطاب
از دل و آب دیده در عشقت
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴
خوانده ام از عنده ام الکتاب
آیه طوبی لهم حسن المآب
باز گشتم بسوی آن حضرت
چون شنودم ز حق الیه متاب
لمن الملک گفت حسن و رخش
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
لوح محفوظ در جبین شما است
مهر و مه چشم پاک بین شما است
دل مؤمن در اصبعین خدا است
دست حق اندر آستین شما است
وحی وصلت بجان رسید ای دل
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵
دیده تا رخساره دلدار را دیدن گرفت
جان ز فیض روی آن مه روی پروردن گرفت
آفتاب لایزالی برد پی در شرق و غرب
دل که در آغوش جان این ماه پروردن گرفت
بسکه در خودعاشق است آن آفتاب مه لقا
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵
چو دل ز آئینه جان زنگ بزدود
در این آئینه حق دیدار بنمود
نباشد غیر حق آئینه حق
که جز او چیز دیگر نیست موجود
بذات خویش دارد عشق بازی
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳
ماه رویت آفتاب است ای پسر
آفتاب مه نقاب است ای پسر
عکس رخسار شما در جسم و جان
همچو خورشید در آبست ای پسر
بر سر دریای چشمم تا ابد
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴
لوح محفوظ است اسم الحفیظ
حافظ اسم است اسم الحفیظ
داشت از مه تا بماهی را نگاه
در پناه خویش اسم الحفیظ
در بلا و عافیت محفوظ شد
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳
خسبیده چند مانی در جامه خواب غافل
بر تو بخواند حضرت یا ایها المزمل
از خواب و خور حذر کن در جسم و جان گذر کن
باید همیشه باشی با وصل یار واصل
ازگفتگو چه حاصل کردار باید اینجا
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳
خط ریحان تو از نسترن آمد بیرون
در گل نسترنت یاسمن آمد بیرون
غنچه صد لخت قبا را به سحر گه زد چاک
تا گل اندام تو از پیرهن آمد بیرون
بهوای گل رویت دلم از کتم عدم
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵
یار چون از زلف کج آویخت ما را سرنگون
دارم از زنجیر زلف یار سودای جنون
خواستم بگریزم از دام بلا درعافیت
عشق او بگرفت سر تا پام بیرون و درون
عاشقان با عاقلان گفتند ای بیحاصلان
[...]