گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۶ - ای برادر نکو نگر به وجود

 

خویش را در جهان علم کردن

هست بر خویشتن ستم کردن

تن به تیمار در هوس بستن

دل به اندیشه جای غم کردن

خشمگین بودن وز خشم خدای

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۷ - وصف لیل و قلم

 

چون سیه کرد خاک پیرامن

شب کشان کرد بر هوا دامن

گیسوان نگار شد گویی

واندرو در بنات نعش و پرن

آز من زو و او دراز چو آز

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۸ - ناله از بند و زندان و مدح ثقة الملک طاهر

 

مقصور شد مصالح کار جهانیان

بر حبس و بند این تن رنجور ناتوان

در حبس و بند نیز ندارندم استوار

تا گرد من نباشد ده تن نگاهبان

هر ده نشسته بر در و بر بام سمج من

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۰ - در مدح سلطان مسعود

 

ای چرخ ملک و دولت و سلطان داد و دین

مسعود شهریار زمان خسرو زمین

در بزم و رزم نوری و ناری نه ای نه ای

سوزان تری از آن و فروزنده تری ازین

بادی به وقت حمله و کوهی به گاه حلم

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۱ - ستایش شهریار

 

ای تاخته از غزنین ناگه زده بر سقسین

چونان که به صید اندر بر کبک زند شاهین

در زیر عنان تو آن ابر فلک جولان

در زیر رکاب تو آن برق نجوم آگین

بر باره چو گردون رانده همه شب چون مه

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۲ - خطاب به شمشیر پادشاه

 

ای تیغ شاه موسم کارست کار کن

وز خون کنار خاک چو دریا کنار کن

چون نام شهریار کن ایام شهریار

یک سر زمانه بر اثر شهریار کن

از بهر عون و نصرت دین حیدرست شاه

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۳ - مدح سیف الدوله محمود

 

آفرین بر دولت محمودیان باد آفرین

کافریدش زآفرین خویشتن جان آفرین

آفرین بر دولتی کش هر زمان گوید خدا

آفرین باد آفرین بر چون تو دولت آفرین

چون نباشد آفرین ایزدی بر دولتی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۴ - هم در مدح او

 

به نام ایزد بی چون به قصد حضرت سلطان

ز هندستان برون آمد امیر و شاه هندستان

ملک محمود ابراهیم امیر عالم عادل

که سیف دولت و دین است و عز ملت و ایمان

سر شاهنشه غازی پناه ملک ابوالقاسم

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۵ - ستایش دیگر از آن پادشاه

 

الا ای باد شبگیری گذر کن سوی هندستان

که از فر تو هندستان شود آراسته بستان

به هر شهری که بگذشتی به آن شهر این خبر می ده

که آمد بر اثر اینک رکاب خسرو ایران

ملک محمود ابراهیم بن مسعود محمود آنک

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۶ - هم در مدح او

 

طبع هوا بگشت و دگرگونه شد جهان

حال زمین دگر گشت از گشت آسمان

دور سپهر گشت رحاوی و چون رحا

کافور سوده بارد بر باغ و بوستان

باد خزان همی جهد از هر طرف چو تیر

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۷ - مدیح دیگر از آن پادشاه

 

مگر که هجران هست از چهار طبع جهان

که چار طبع مرا داد هر زمان هجران

دلم پر آتش گردید و گشت دیده پر آب

تنم چو باد سبک گشت و سر چو خاک گران

ببرد جانم جانان و زنده ماندم من

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۸ - همورا ستوده است

 

تهنیت عید را چو سرو خرامان

از در خرپشته اندر آمد جانان

بو یا زلفش به بوی عنبر سارا

رنگین رویش به رنگ لاله نعمان

کرده به شانه دو تاه سیصد حلقه

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۹ - باز در مدح آن شهریار

 

به سوی هند خرامید بهر جستن کین

رکاب خسرو محمود سیف دولت و دین

گشاده چتر همایون چو آسمان بلند

کشیده رایت عالی بر اوج علیین

قرار برده ز برنده خنجر هندی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۰ - مدح ثقة الملک طاهربن علی

 

کرد همتای روضه رضوان

ملک سلطان به دولت سلطان

ثقت الملک طاهربن علی

آنکه گردون چو او نداد نشان

آن فلک همت ستاره محل

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۱ - مدیح منصوربن سعید

 

دوش گفتی ز تیرگی شب من

زلف حورست و رای اهریمن

زشت چون ظلم و بیکرانه چو حرص

تیره چون محنت و سیه چو حزن

مانده شد مهر گویی از رفتار

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۲ - ارسلان بن مسعود را ستاید

 

ز خورشید روی ملک ارسلان

شد این قصر روشنتر از آسمان

جهاندار شاهی که مانند او

ندیدست یک چشم شاه زمان

نبیند سر همتش را فلک

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۳ - مدیح سیف الدوله محمود

 

ای تو را خوانده صنیع خود امیرالمؤمنین

همچنین بادا جلالت بر زیادت همچنین

سیف دولت مر تو را زین پیشتر بوده لقب

عز ملت را بر افزون کرد امیرالمؤمنین

اصبحت شمس العلی فی دولت من مشرق

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۴ - درود بر خواجه احمد بن حسن

 

شاد باش ای زمانه ریمن

بکن آنچ آید از تو در هر فن

تن اگر روی گرددم بگداز

پشت اگر سنگ گرددم بشکن

گر بنایی برآیدم بشکوب

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۵ - مدح شیرزاد

 

راست کن طارم کاراسته شد گلشن

تازه کن جانها جانا به می روشن

بر جمال شه ساقی تو قدح ها ده

بر ثنای شه مطرب تو نواها زن

بازوی دولت و تاج شرف و ملت

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۶ - مدح سیف الدوله محمود

 

دو مساعد یار و دایم جفت و با هم همزبان

شکل و رنگ این و آن چون گلبن و سرو روان

با لباس حور عین با صورت خلد برین

با جلال آفتاب و با کمال آسمان

دوستان دارند ایشان هر یکی بس بی شمار

[...]

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
sunny dark_mode