گنجور

 
مسعود سعد سلمان

شاد باش ای زمانه ریمن

بکن آنچ آید از تو در هر فن

تن اگر روی گرددم بگداز

پشت اگر سنگ گرددم بشکن

گر بنایی برآیدم بشکوب

ور نهالی ببالدم بر کن

هر که افتاد برکشش در وقت

من چو برخاستم مرا بفکن

بازم اندر بلایی افکندی

که کشیدن نمی تواند تن

اندر آن خانه ام که از تنگی

نجهدم باد هیچ پیرامن

که ز تنگی اگر شوم دلتنگ

نتوانم درید پیراهن

نور مهتاب و آفتاب همی

به شب و روز بینم از روزن

ترسم از بس که دید تاریکی

اندرین حبس چشم روشن من

دید نتوانم ار خلاص بود

همچو خفاش چشمه روشن

بند من گشت از آنچه نسبت کرد

از دل دلربای من آهن

زان کنون همچو بچگان عزیز

دارمش زیر سایه دامن

اگر از من به حیله ببریدند

این همه دوستان عهد شکن

چه سبب را فرو گذاشت مرا

خواجه سید رئیس ابن حسن

آنکه از نوبهاری رادی او

به خزان رست در جهان سوسن

آنکه دانش بدو نموده هنر

وانکه دانا ازو گشاده سخن

ای بزرگی و فضل را ماوی

وی کریمی و جود را مسکن

نه چو لفظ تو در دریا بار

نه چو کف تو ابر در بهمن

هر جوادی به نزد تو سفله

هر فصیحی به نزد او الکن

تا همی مهر بردمد به فلک

تا همی سرو بر جهد ز چمن

در جهان دوستکام بادی تو

که شدم من به کامه دشمن

بر تو نالم همی معونت کن

مر مرا از زمانه ریمن

باد جفت تو دولت میمون

باد یار تو ایزد ذوالمن

 
 
 
رودکی

هست بر خواجه پیچیده رفتن

راست چون بر درخت پیچد سن

این عجبتر که: می نداند او

شعر از شعر و خنب را از خن

فرخی سیستانی

آمد آن نو بهار توبه‌شکن

بازگشتی بکرد توبهٔ من

دوش تا یار عرضه کرد همی

بر من آن عارض چو تازه سمن

گفت وقت گل است باده بخواه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
مسعود سعد سلمان

شب آخر شد از جهان شب من

که نگرددش روز پیرامن

بست صورت مرا چو در پوشید

شب تیره سیاه پیراهن

که بر اطراف چرخ زنگاری

[...]

مشاهدهٔ ۱۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

آمد آن تیر ماه سرد سخن

گرم در گفتگوی شد با من

زیر او در سؤال با من تیز

بم من در جواب او الکن

نه مرا با تکاب او پایاب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابوالفرج رونی
سنایی

هر که چون کاغذ و قلم باشد

دو زبان و دو روی گاه سخن

همچو کاغذ سیاه کن رویش

چون قلم گردنش به تیغ بزن

مشاهدهٔ بیش از ۱۴۳ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه