مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲ - تأسف بر سپید شدن موی
مویم آخر جز از سپید نگشت
گرچه اول جز از سیاه نرست
رنگ آن سرخ هم نشد گر چند
مردم آن را به خون دیده بشست
مرد را چون سپید گردد موی
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲ - موعظه
ایمنی را و تندرستی را
آدمی شکر کرد نتواند
در جهان این دو نعمتی ست بزرگ
داند آن کس که نیک و بد داند
تا فراوان نایستی تو ذلیل
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۷ - حسب حال
هر زمانی تنم چو زیر شود
بر سر خلق در نفیر شود
خار گردد مرا گل اندر دست
خار بر دشمنم حریر شود
سخن من از آن بود سوزان
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۶ - تهنیت جشن مهرگان
خسروا شبهای عمرت روز باد
مهرگان ملک تو نوروز باد
رای نورانی تو خورشیدوار
در جهان عدل ملک افروز باد
تو قدر بأسی و قادر بأس تو
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۲ - مدح خواجه بوسعد
خواجه بوسعد عمدة الملکی
همچنین سالها بمانی دیر
عقل را دانش تو گیرد دست
آز را بخشش تو دارد سیر
عدل را ظلم خواست کرد تباه
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۷ - اندرز
در نشیب آمدی مجوی فراز
وقت ناز تو نیست تیز متاز
نه ای آگه ز حال و معذوری
خفته غفلتی و بسته آز
پی گسسته چرا دهی ناورد
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۹ - ستایش و تشجیع خویش
تو ای تن برامش میا و مرو
تو ای سر به شادی مخسب و مخیز
تو ای دل دژم باش و هموار باش
تو ای دیده خون ریز و پیوسته ریز
نبینید پیری که جان مرا
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۰ - ز بیم بلا آنچه دانم نگویم
ضعیفم به جان وز ضعیفی چنانم
که از سختی جان کشیدن به جانم
به دل خونم آری به جان در گزندم
به رخ زردم آری به تن ناتوانم
همه شاخ خشکست در مرغزارم
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۶ - مدح و شکران
چه خدمت کرد شاها بنده تو
که با توست این چنین اعزاز و اکرام
ولیکن خسروا تو آفتابی
که هست این گیتی از تو گشته پدرام
تو دریایی و از دریا همه کس
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۷ - ستایش
ملکا بنشین بر تخت به کام
می مشکین خور در زرین جام
هیبت سوزان خود خنجر توست
بر مکش خنجر زرین ز نیام
حشمت عدل علایی به جهان
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۵ - مدیح
چو من جریده اشعار خویش عرض کنم
نخست یابم نام تو بر سر دیوان
سزد که نام من ای نامدار ثبت کنی؟
به کلک غفلت در متن دفتر نسیان
مرا مدار به طبع هنر گران و سبک
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۶ - ثناگری
به خدمت آمد فرخنده فصل فروردین
مهی که تازه ازو گشت عز و دولت و دین
خجسته باد بدان شاه سرفراز کز او
رسید رایت شاهی به اوج علیین
ابوالملوک ملک ارسلان بن مسعود
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۴ - قطعه
ز اقبال تو شاها گفت خواهم
یکی مشروح دستی با دلالت
من آن عدلم درین معنی به گفتار
که در گیتی بخوانندم عدالت
مرا یاقوت خاتم سرخ روی است
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - مدح امیر بهمن
باز کس چون امیر بهمن نیست
آن کش از خلق هیچ دشمن نیست
مایه دانش و خردمندی است
وصل نیکی و نیک پیوندی است
محتشم زاد و محتشم دوده ست
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
ای گشته دل من به هوای تو گرفتار
دل بر تو زیان کرد چه سودست ز گفتار
از غم دل جوشان مرا بار گران کرد
آن عنبر پر جوش بر آن اشهب پر بار
ای نرگس بیمار تو بر خواب چو نرگس
[...]