گنجور

 
مسعود سعد سلمان

ایمنی را و تندرستی را

آدمی شکر کرد نتواند

در جهان این دو نعمتی ست بزرگ

داند آن کس که نیک و بد داند

تا فراوان نایستی تو ذلیل

روزگارت عزیز ننشاند

آنچه بدهد فلک تو را بستان

باز ده پیش از آنکه بستاند

تو چه دانی که چند بد هر روز

بخت نیک از تو می بگرداند

راستی کن همه که در دو جهان

به جز از راستیت نرهاند

سخت بیدار باش در همه کار

بیش از آن کت قضا بخسباند

نیک رو بد مرو که نیک و بدست

که ز ما یادگار می ماند

 
 
 
مسعود سعد سلمان

تاری از موی من سپید نبود

چون به زندان فلک مرا بنشاند

ماندم اندر بلا و غم چندان

که یکی موی من سیاه نماند

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

از جواب و سوال ما دانی

شاید ار زیر کی فرو ماند

گرد گفت محال را چه عجب

کاینهٔ عقل را بپوشاند

زان که خورشید را ز بینش چشم

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۷۵ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

رخ خوبت خدای می‌داند

که اگر در جهان به کس ماند

ماه را بر بساط خوبی تو

عقل بر هیچ گوشه ننشاند

شعلهٔ آفتاب را بکشد

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
جمال‌الدین عبدالرزاق

دوستی در سمر کتابی داشت

پیش من صفحه ازان میخواند

که فلان شخص در فلان تاریخ

بیکی بیت بدره ها بفشاند

وان دگر پادشه بیک نکته

[...]

حمیدالدین بلخی

ناسی عقد و ناقض عقداند

ناقص عقل و ناقص دین اند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه