ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۹ - در اصفهان به اشارت قهرمان میرزای صارم الدوله که منبعد به سردار اعظم ملقب شده در هجو شیخ معروف به خن و خون گوید
گر به امر خدایگان جلال
به زبان آمده است خامه لال
نه عجب کز دم مسیحائی
جان در آید بآهنین تمثال
ای جناب اجل افخم راد
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اصطلاحات علم رمل » شمارهٔ ۲
اشکال رمل اینست و بس خواهی اگر ترتیب آن
لحن بقاع اعقفن، بغطج بود نرکیب آن
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اصطلاحات علم رمل » شمارهٔ ۳ - قسم دیگر بلسان رمز
شکل رملی لام و حاء و باء و طاء و جیم و کاف
با سه نونست و سه عین است و دو همزه با دو قاف
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اصطلاحات علم رمل » شمارهٔ ۴ - قسم دیگر بترتیب طبیعی
لحیان و حمره نصرت خارج بیاض و قبض
پس اجتماع و عتبه و انگیس و عقله گیر
قبض دخیل و کوسج و نصرت نقی خد
پس عتبه و طریق و جماعت همی پذیر
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اصطلاحات علم رمل » شمارهٔ ۵ - فیما یتعلق بالکواکب
شکل انگیس و عقله ای فرزند
متعلق به جرم کیوانست
و آنچه مخصوص مشتری باشد
نصره الداخل است و لحیانست
همچنین حمره و نقی الخد
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۱ - گفتار میرزا صادق خان امیری - ادیب الممالک فراهانی
آن بت شوخ چشم مه سیما
نظم فرهنگ فرس جست از ما
فاعلاتن مفاعلن فعلن
شو به بحر خفیف چامه سرا
پاک یزدان و ایزد است خدا
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۲ - بند دوم
بت من چه این داستان می سرود
ببحر تقارب تقرب نمود
فعولن فعولن فعولن فعول
چه خوش باشد این سنجه با چنگ و رود
گریوه بود پشته و نهر رود
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۳ - بند سوم
بزن ای دلبر هر هفت کرده
نوای دوستی را هفت مرده
مفاعلین مفاعلین مفاعیل
هزج آغاز کن در هفت پرده
سروده و ستروع آهنگ است پرده
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۴ - بند چهارم
سپیده چو زد دامن چرخ چاک
پر از سیم و زر گشت دامان خاک
بت من ز بحر تقارب کشید
به گوش خرد گوهری تابناک
فعولن فعولن فعلون فعول
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۵ - بند پنجم
ای خطت چون تازه سنبل وی رخت چون تازه ورد
سنبل از رشک تو پیچان لاله از رنگ تو زرد
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
از رمل این قطعه برخوان با نوای شاد ورد
اردکان قسمی از اشکال نجوم و خشم ارد
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۶ - بند ششم
دوشینه چو آن شوخ شد از باع به خانه
دلجوئی من کرد و نیاورد بهانه
وین قطعه که از طبع امیری است فرو خواند
در بحر هزج با دف و طنبور و چغانه
مفعول و مفاعیل و مفاعیل و مفاعیل
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۷ - بند هفتم
زهی بچین دو زلف از حبش گرفته خراج
نموده لشگر حسنت عقول را تاراج
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
ز بهر مبحث این قطعه گشته استخراج
کنونه حال و منش طبع و کوفشان نساج
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۸ - بند هشتم
ای آنکه گفتار ترا هوش و روان پاسخ بود
وز آتش عشقت دلم تابنده چون دوزخ بود
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
بلبل به تقطیع رجز گویا بشاخ و شخ بود
دوزخ شمر تاریک را و آن شولمن دوزخ بود
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۹ - بند نهم
ای دلبر طرازی با ما چرا به نازی
عنبر چرا نسائی بربط چرا نسازی
مستعفلن فعولن مستعفلن فعولن
بحر مضارع است این گر خوش همی نوازی
بازی ریسمان را گویند دار بازی
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۱۰ - بند دهم
ای رخت چون ماه نخشب وی لبت لعل بدخش
از نگاهی عمر کاهی وز نگاهی روح بخش
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
هست در بحر رمل این قطعه با تاب و درخش
باشد از الحان موسیقی نوای دیف رخش
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۱۱ - بند یازدهم - هفت خط جام جمشیدی و جز آن
رخ برافروخت همچو آیینه
آن پری پیکر سمن سینه
پس ز بحر خفیف باز آورد
این گهرها درون گنجینه
فاعلاتن مفاعلن فعلن
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۱۲ - در بیان مراتب ترقی و تنزل روح به عقیده بعضی حکماء به اصطلاح عرب و عجم
ای شده جادوی بیهوشی ز هوشت سنگسار
ساخت در بحر رمل این قطعه را با چنگ سار
چون روانی از فرودین تن ببالاتن رود
در عرب نسخ است و در فرهنگ ما فرهنگسار
ور فرود آید روان مردم اندر جانور
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۱۳ - تقسیم طبقات رعیت به فرموده مه آباد
کسان به دور مه آباد چاربخش شدند
که دست را بشناسد یکسر از دستار
نخست هیربد و مؤبدان که ایشان را
بخوانده بر من و برمان برین و هورستار
دوم شهان و جهان داوران که در گیتی
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۱۴ - تقسیم طبقات رعیت به فرموده جمشیدشاه
شد چار صف آراسته اندر بر جمشید
از مردم این بوم که والا گهرانند
«کاتوز» بدان طایفه گویند که از دین
وز دانش و فرهنگ و هنر با خبرانند
نیسار شد آن قوم سلحشور و سپاهی
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۱۵ - در شمارهٔ نامهای هفت کشور
ای آنکه روی تو بر مه فروغبخش بود
غمت به خرمن دلها چو آذرخش بود
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
ز بحر محبث این قطعه نوربخش بود
به پارسی بشمر نامهای هفت اقلیم
[...]