مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷
رسید کان مروت به قعر گوهر جود
ز صاین الدین دریای مکرمت محمود
سخی کفی که سه بعد و چهار عنصر را
دو نیر است؟ یک انگشت او به معنی جود
برای ختم مروت پس از ولادت او
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸
الطرب ای شکرستان چون دم سرد در سحر
گرم درآی و دم مده باده بیار و غم ببر
چند به خنده های خوش گریه من طلب کنی
گریه شمع می طلب خنده صبح می نگر
عشق تو کم نمی کند یک سر مو ز قصد من
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۰
طارم چارم نهفت پرتو شمع جهان
خیمه زربفت گشت نوبتی آسمان
شمع فلک کشته شد از نم اخضر چنانک
شد سیه از دود شمع روی عروس جهان
ساخت ز بهر کلاه قوقه آتش چو شمع
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۵
عهدیست تا نصیبه ما از جهان غم است
حال دل از فلک چو فلک نیک بر هم است
در عالم از فراغت خاطر اثر نماند
آری مگر فراغت از آن سوی عالم است؟
در مدت جوانی و در عهد کودکی
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۱۵
کار عالم نیک دیدم هیچ بر بنیاد نیست
بر دل خاصان ز عالم جز غم و بیداد نیست
داده ام انصاف و شد معلوم من کاندر جهان
هیچ کس را خاطری از بند غم آزاد نیست
من که از من عالمی شادند چون می بنگرم
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۳۰
در دستبرد نظم، ز دوران گزینه ام
گردون به صد قران ننماید قرینه ام
من خضرخان تاج دهم در جهان نطق
خضرست رشگ خورده لفظ کمینه ام
سیمرغ فارغم که نه دانه خورم نه آب
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۳۶
خرمی رو در کشیدست از جهان
وز میان برداشت انصاف آسمان
عیش را لذت نماند چون برفت
خرمی از دست و انصاف از میان
نیست در شش گوشه عالم دلی
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۳۸
گر به عالم درد فرقت را همی درمان بدی
آنچه دشوارست بر ما از فراق آسان بدی
بیشتر دلها تواند خورد اندوه فراق
راحتی بودی اگر دلها همه یکسان بدی
ور نبودی تلخی فرقت پس از روز وصال
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۳۹
حاصل روزگار می بینی
غم بی غمگسار می بینی
تا به بوی گلی برآسایند
این همه زخم خار می بینی
گرد عالم بر آی تا کس را
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵
زهی ملک بخشی که از روی قدرت
سهپر از حوادث امانت فرستد
تو سلطان نشانی و هر روز دولت
به سلطان نشانی نشانت فرستد
زحل را فلک با همه شیر طاقی
[...]