الطرب ای شکرستان چون دم سرد در سحر
گرم درآی و دم مده باده بیار و غم ببر
چند به خنده های خوش گریه من طلب کنی
گریه شمع می طلب خنده صبح می نگر
عشق تو کم نمی کند یک سر مو ز قصد من
پس من موی گشته را جام می آر تا به سر
می ز خروس ده منی همچو پر تذرو ده
هین که خروس صبح خوان بار دگر فشاند پر
همچو پیاله بی تو من خون جگر گریستم
چون تو درآمدی بده خون پیاله بی جگر
خاک توام چه می خوری آب به کاسه سرم
کوزه آب لعل خور برره قول کاسه گر
شمع مخواه به ز من زانکه منم چو شمع تو
روز بمرده تا به شب سوخته شام تا سحر
نقل مرا باز وجه از چه زنیم بوسه ای
معنی خنده از لبت پسته نماید از شکر
داز من سه گانهای گرچه ندارم از تو من
از تر و خشک در جهان جز لب خشک و چشم تر
من که چو دست سوخته دارمت از چه هر نفس
از سگ پای سوخته حال دلم کنی بتر
در پی زر به سر چو آب از پی آن دوم که او
با چو تو نقره ای کند کار دلم چو آب زر
بی نظرت نشسته ام یک دل و صد هزار غم
هم نبود غم ار کند شاه به سوی ما نظر
شاه سپهر بارگه خسرو عرش مرتبت
مقطع خطه کرم شحنه عالم هنر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به توصیف احساسات عاشقانه و غم و اندوه شاعر میپردازد. شاعر از شکرستانی سخن میگوید که در آن به دنبال آرامش و شادی است. او میخواهد که دوستش بیاید و غمها را از دلش ببرد. در میان خنده و گریه، عشق را توصیف میکند و بیان میکند که عشق او به محبوبش هیچ کمبودی ندارد. همچنین به مفهوم لذت و شادی در زندگی اشاره میکند و از طرز فکر خود نسبت به عشق و غمها سخن میگوید. شاعر در نهایت به این نکته میپردازد که اگر محبوبش در کنار او باشد، حتی در دل او غم نیز از بین میرود. در این شعر، تضادهای عشق، خنده و گریه، و شادی و غم به خوبی نمایان است.
هوش مصنوعی: در زمان شادی و سرمستی، چون صبح سرد در فصل گرم میآید، دم را کوتاه کن و به جای آن برایم شراب بیاور و غم را از خود دور کن.
هوش مصنوعی: چند بار میخواهی از من بخندی در حالی که من در بهت گریهام؟ گریهام همچون شمعی است که نور میافکند و صبح را میبیند.
هوش مصنوعی: عشق تو هیچ تأثیری بر ارادهام ندارد، پس بیا و آن موی پریشانم را با جام می پر کن تا به سر برسانم.
هوش مصنوعی: شراب را از خروس ده مینوشی، مانند پرندهای که از نازکی و لطافت او یاد میشود. اکنون گوش کن که خروس صبحانه را دوباره فریاد میزند و پرهای خود را میگسترد.
هوش مصنوعی: من مانند پیالهای بدون تو، خون دل ریختم و وقتی تو وارد شدی، از من خواستی که خون پیاله را بیدل برسانم.
هوش مصنوعی: تو که خاک من هستی، چرا به من آسیب میزنی؟ چرا آب را به کاسه سرم میریزی و به من ظلم میکنی؟
هوش مصنوعی: از من شمعی نخواه، زیرا من مانند شمعی هستم که روز را میگذراند و تا شب میسوزد و تا سحر نیز ادامه دارد.
هوش مصنوعی: نقل من را بازگو کن که چرا بوسهای میزنیم. لبخند تو معنای شیرینی را به همراه دارد، مانند پستهای که از شکر درست شده است.
هوش مصنوعی: اگرچه من از تو چیزی ندارم، ولی با وجود این، در این دنیا فقط لبهای خشک و چشمان تر نصیب من شده است.
هوش مصنوعی: من که همچون دستی سوخته تو را دارم، چرا در هر نفسی که میکشم، حال دلم را بدتر میکنی، مثل پای سوختهای که به سگ میخورند؟
هوش مصنوعی: به دنبال طلا مانند آبی هستی که خود را به آب میسازد؛ اما بدان که او که به تو مانند نقرهای رفتار میکند، دل من را مانند آب طلا میکند.
هوش مصنوعی: عشق تو چنان مرا گرفته که در دل یکدلی دارم و حتی با وجود صدها غم و اندوه، غمی حس نمیکنم؛ زیرا اگر شاه به سمت ما نگاه کند، همه چیز دگرگون میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف مقام و جایگاه والای یک شخصیت بزرگ پرداخته است. به نوعی شاهدیم که او در مرتبهای بسیار بلند قرار دارد، مانند یک پادشاه در آسمان که در یک مکان با عظمت و با کرم و بخشندگی خود، بر هنر و زیبا شناسی جهان حاکم است. چنین شخصیتی در حقیقت نمادی از کمال و هنر است که دیگران را به خود جلب میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عمر به پای شد ز غم چون که نشد غمم به سر
الحذر از در جهان ای دل خسته الحذر
در بن خانه، همچو در حلقه بگوش غم شدم
از چه ز بس که حادثه بر درم آورد حشر
با دل آفتاب وش خانه نشین چو سایه ام
[...]
زمان فی اسرته ضیاء
و عیش فی بدایته سرور
ای تو نگار خانگی خانه درآ از این سفر
پسته لعل برگشا تا نشود گران شکر
ساقی روح چون تویی کشتی نوح چون تویی
تا که تهیست ساغرم خون چه پرست این جگر
طعنه زند مرا ز کین رو صنمی دگر گزین
[...]
ای به تپیدن از تو دل، هوش که می بری مبر
وی به خرابی از تو جان، باده که می خوری مخور
خوردن غم ز دل بود، چند به خلق غم دهی
گر غرض اینست، از کسان دل که همی بری مبر
کبک روانی و رهت هست درون سینه ها
[...]
قامت همچو سرو او گشت به غیر جلوه گر
در ره او چو نقش پا خاک همی کنم به سر
سوی من آن نگار را کس نشدست راهبر
جذب محبتم کشد نیست بهانه دگر
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.