سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱
سپهر علم و جهان فضیلت آنکه بود
به جنب قدر تو پستی سپهر اعلا را
تو آن مسیح سرشتی که می کند باطل
لبت به گاه سخن معجز مسیحا را
توئی که نکهت لطف تو کرده شرمنده
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲
چو شد دلگشا آن دل افروز باغ
به حکم محمد تقی خان بنا
(سحاب) از پی سال تاریخ گفت
«گشاید دل از ساحت دلگشا»
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳
شود چو شاد زقتلم دل من و تو مترس
ز یک گناه که در ضمن آن بود دو ثواب
مپرس حال دل من بخون کیست ببین
تو را به پنجه نگار و مرا به چهره خضاب
به خواب روی تو آید به دیده ی من اگر
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴
به سینه تیرنگاهت همان کند که کند
به روز رزم سنان خدیو عرش جناب
خدیو عهد محمد حسین خان که مدام
به طوع اوست قلوب و به طوق اوست رقاب
سپهر خنگی رستم دلی که رخشش را
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵
ز سائلان درت هیچکس نشد واقف
به اینکه هست تقدم سوال را به جواب
به روز کین که نشینی به بارهای که برش
ز تک بماند خنگ فلک چو خر به خلاب
اگر ز شرق به غرب آید ورود گوئی
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶
به فرمان شاهی کزو زیب دید
نگین جم و تخت افراسیاب
شهنشاه قاجار فتح علی
که فتحش عنانست و نصرت رکاب
مرتب شد این گوهر آگین سریر
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷
طراز محفل ایجاد میرزا احمد
توئی که ملک جهان خالیت زمانند است
به پیش طبع تو چون قطره بحر عمان است
به جنب علم تو چون کاه، کوه الوند است
جهان به نشو و نما از نسیم الطفات
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸
خار گلزار جهان آقا فلان
ای که بخلت نیست محتاج ثبوت
ای که کز امساک باشندت عیال
بی نصیب از قوت و محروم از رخوت
از بخیلی معده را دشمن که او
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹
به شخصی آشنا گفتم حدیثی
که با بیگانگان نتوان سخن گفت
هنوز آن را زنیمی بر زبان بود
که در محفل و هر انجمن گفت
از او با محرم دیگر شکایت
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰
مهین کره ی میر عبدالغفور
یقین است کز زمره ی ناس نیست
چو نسناس هم نیست زیرا که او
مشابه به انسان چو نسناس نیست
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱
هزار افسوس از فاطمه که دست اجل
گل وجودش بر دوحه ی حیات نهشت
هزار حیف از آن تازه گل که مانندش
گلی به باغ جهان باغبان صنع نکشت
گسست رشته ی عمرش ز هم فغان از چرخ
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲ - شعر شاعر
کس را جمال نقش به جز حسن حال چیست
وان را که حسن حال نباشد کمال چیست
شعراست هیچ و شاعری از هیچ هیچ تر
در حیرتم که بر سر هیچ این جدال چیست؟
یک تن نپرسد از پی ترتیب چند لفظ
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳ - معما بنام زر و مدح
چیست آن لعبت که زیبا شکل و نیکو منظر است؟
منظرش چون وصل زیبا منظران جان پرور است
نقش نام پادشاهان شوق گنج خسروان
بر جبینش ثبت و اندر خاطر او مضمر است
عهد آن از بی ثباتی همچو عهد روزگار
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴
فلک جناب و ملک رتبه میرزا احمد
توئی که مرحمتت روح را کند تفریح
هم از نسایم لطفت مشام را تعطیر
هم از روایح خلقت قلوب را ترویح
بود ز پرتو رایت به رشک نار کلیم
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵ - مدح و تاریخ
خان زمان یگانه ی دوران علی نقی
کآمد به بذل وجود و سخا در جهان فرید
چشم جهان ندید چو او آفریده ای
تا آفریدگار جهان را بیافرید
طبعش در یگانه ی افضال را صدف
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - عقده ی دل
در طالعم اقتضای فرزند
غم نیست مرا اگر نباشد
زیرا که چو دختر است اگرچه
بی عصمت و بد گهر نباشد
نخلی است که کام باغبان را
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷
ای فلک جاه ملک رتبه که در زیور و زیب
گوش چرخت زنعال سم ابرش باشد
طلعتت غیرت این بزم منور آمد
رفعتت برتر از این سقف منقش باشد
جان احباب زلطف تو فرح یاب بود
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸
گویند که در قریه ی فین کآب و هوایش
مستحسن اطباع و پسند سلق افتد
از صبح که خورشید بر آرد ز افق سر
تا شام که خور باز به سمت افق افتد
هر لحظه شتابند سوی چشمه زنی چند
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹
خان بزرگ خطهٔ شروان اگرچه فخر
بر میر گنجه والی تفلیس میکند
سر پیش او فرود نیارم، چگونه کس
تعظیم این چنین جنبی پیس میکند
ابلیس را ز سجدهٔ آدم چو بود ننگ
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰
جناب واعظ و مفتی کز آن دو گر گویم
صفات نیک فزون از شماره خواهد شد
چو یافتند که در آتش خصومت هم
زمان زمان دلشان پر شراره خواهد شد
از آن مخاصمه و جنگ عاقبت حاصل
[...]