اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴
بحر عشق است و وفا گوهر پاک است اینجا
کشتی چاره گران سینه چاک است اینجا
سیر بازار وفا محشر ارباب دل است
عالم تفرقه یک دامن پاک است اینجا
عالم امن و امان گوشه میخانه بس است
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵
بی غنچه و لاله داغ پیدا
بی نقش قدم سراغ پیدا
از چشمه طور می خورد آب
پیداست ز چشم داغ پیدا
عشق است نهان و آشکارا
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸
از بسکه غمت گداخت ما را
نتوان از ما شناخت ما را
در ششدر داو رشک بودیم
دل برد ز غیر و باخت ما را
شرمنده دل چرا نباشیم
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
فسونی خوانده چشمت شیشهها را
که نرگسدان کند اندیشهها را
خدایا وحشیان را رام ما کن
نخستین این تغافلپیشهها را
مه نو در شفق خوش مینماید
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴
اضطراب دل به من گفت آمدنهای تو را
بیخودی هم کرد سرگوشی سخنهای تو را
شرم خوب است اینقدر نیرنگ اما خوب نیست
چون کنم نظاره در یک آن چمنهای تو را
گلشن بخشش جدا وحشتگه پرسش کجا
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵
نگه دزد فریبد رم آن بدخو را
مژه برهم نزنم تا نکنم صید او را
چه غباری که پری دیده آشوبی نیست
تا نظر کرده ای از گردش چشم آهو را
گشت عمری که نظرکرده خورشید دل است
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷
رخصت کشتنم بده نرگس کم نگاه را
یا مکن آشنای دل گرمی گاه گاه را
می کنم اضطراب را پیش تو پاسبان دل
تا نبرد ز دیده ام چاشنی نگاه را
شب که خیال چشم او خواب رباید از نظر
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
گر ندانی تا قیامت راز ما
نقش کن بر لوح دل انداز ما
بی جگرتر از نگاه حیرتیم
بر زمین پر می کشد پرواز ما
ما امانتدار نقد وحدتیم
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹
گردش چشم تغافل ساغر لبریز ما
اشک گلگون است در راه طلب شبدیز ما
در شهادت رگ برآورده است هر مویی زتن
نشتری دارد ز هر مژگان به کف خونریز ما
شب به یاد آفتاب اول چراغان می کنند
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷
دگر چه باده به پیمانه می کند دل ما
که مشق گریه مستانه می کند دل ما
به جان شکافی مژگان قسم که شب همه شب
خیال زلف تو را شانه می کند دل ما
فضول قدر نفهمیدگی نمی داند
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹
گداخت بر لب حسرت ترانه دل ما
تبسمی کن و بشکن بهانه دل ما
سلم فروخته خرمن به برق ناکامی
دمیدن و ندمیدن ز دانه دل ما
حباب چشمه نزدیک راه تفرقه ایم
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳
پری گشته آیینه دار هوا
توان دیدن از روی کار هوا
چرا مست و مجنون نباشد کسی
هوای بهار و بهار هوا
برازنده سینه چاک ابر
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷
شمشیر تو قبله گاه سرها
پروانه ناوکت جگرها
پرواز وفاست گلفشان تر
بر باد دهیم بال و پرها
چون برق که بر شفق بتابد
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴
دل آیینه خانه زنبور
دیده سوی دلم نهانیها
شیشهام از نگاه میشکند
کردهام یاد سختجانیها
بلبلم نغمهسنج حیرانی
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶
بس که میترسم از جداییها
میگریزم از آشناییها
نالهخیز است متصل چون نی
بند بند من از جداییها
دل منت گزیده میداند
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴
پری رخی است عرق کرده عکس ماه در آب
بساط آینه وا می کند نگاه در آب
فریب خورده دل گر به طرف جو گذرد
حباب می شکند گوشه کلاه در آب
جنون نه زحمت کشتی کشد نه منت موج
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷
بهار سوختن گردیده شمع بزم ما امشب
توان چیدن گل از بال و پر پروانه ها امشب
چنان کیفیت جام تبسم برده از هوشم
که در چشمم نمی آید نگاه آشنا امشب
نمی دانم سر از بالین تن از بستر چه حال است این
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴
روز وصل است انتظار غریب
نیست اینها ز روزگار غریب
عندلیبم سمندر چمن است
کس مبادا چو من دیار غریب
وحشتم الفت الفتم وحشت
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳
خط بر سرهر حرف چو تقویم کشندت
زان به که خطی بر سر تسلیم کشندت
ای خاک نشین رتبه ات از دولت خواری است
مگذار که در پله تعظیم کشندت
چون گرد از این جاده بکش دامن همت
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵
داغ تو ز بسکه سینه تاب است
اشکم ز گل رخت گلاب است
دیدیم ز دور گرد مجنون
آسایش مرگ اضطراب است
خندی به دل شکسته ما
[...]