اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴
گر به دام افتد هوای گلستان در سر مرا
آتش پرواز گردد یاد بال و پر مرا
آهن شمشیر من در صلب خارا برق بود
سوخت خون ساده لوحی در رگ جوهر مرا
صیقل آیینه ام در سنگ خارا می نمود
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
پرورده لطف سایه ات امید و بیم را
گردیده خضر جذبه ره مستقیم را
بلبل شکار کرده به رنگ بهار فیض
گلدسته های نکهت خلق عظیم را
گیرد در اضطراب معاصی پی شفا
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵
ارغوان زار شفق یک آتش بی دود ما
نرگسستان سحر یک اشک آه آلود ما
سجده ای کز جبهه گرد آستانش می برد
می توان دیدن ز سیمای جبین فرسود ما
عکس ماه نو شود در بحر چون ماهی کباب
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲
هر چند تپید بسمل ما
خندان تر گشت قاتل ما
گر برق ز آبرو نیفتد
خجلت زدگی است حاصل ما
در سینه دگر سخن نمانده است
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴
خار و گل را جوش یک پیمانه میدانیم ما
سبزه بیگانه را افسانه میدانیم ما
خو به الفت کرده را بیگانه میدانیم ما
سایه دیوانه را دیوانه میدانیم ما
در ریاضی کز خرامت شمع مینا روشن است
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹
همه روی زمین خطرناک است
کهکشان نیز دام افلاک است
باده نوشان بزم حیرت را
جام لبریز دیده پاک است
بسکه صاحبدلان غبار شدند
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸
از نگاهش خلد ایما پر گل است
از رخش باغ تماشا پر گل است
خواب آسایش به چشم ما کند
خار دارد نقش دنیا پرگل است
با خیال او سفرها کرده ایم
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰
به حرف لب نگشودن رسایی سخن است
خموشی آلت زور آزمایی سخن است
هوس زغنچه گوهر گلاب می گیرد
چه شد مرا ز لب او گدایی سخن است
طراوت چمن سبزه نگاه غزال
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۳
خیال دام و قفس انتظار آزادی است
به خون خویش تپیدن شکار آزادی است
شکار تشنه لبم جان فدای صیادی
که دام حلقه او چشمه سار آزادی است
تپیدن دل و باد بهار و شوق سفر
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۹
دوستان فکری به حالم کرده اند
خون خواهشها حلالم کرده اند
معنیم را عین صورت دیده اند
دشمن جان حلالم کرده اند؟
شبنم هوشی به جوش آورده اند
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۹
اجر جفا و مزد وفا را که می دهد
تاوان عمر رفته ما را که می دهد
سامان کشتیم زشکستن گذشت و رفت
ای ناخدا جواب خدا را که می دهد
خندید صبح و کام دل نوبهار داد
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۲
پیداست عکس چهره گل در هوای ابر
آیینه خانه کرده چمن را صفای ابر
مستند شاهدان بهار از می هوا
سرها برهنه کرده غزلخوان به پای ابر
گل می کند دماغ تر از خاک خشک زهد
[...]