گنجور

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱ - در شکر باری تعالی

 

تو را ای خردمند روشن‌روان

زبان کرد یزدان از این‌سان روان

خرد داد و جان داد و پاکیزه‌هوش

دل روشن و چشم بینای و گوش

که او را به پاکی ستایش کنی

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲ - در ستایش دانش

 

بدین سر همه دانش آموز و بس

که جز دانشت نیست فریادرس

به دانش به یزدان توانی رسید

چو دانش جهان آفرین نافرید

درختی ست دانش به پروین سرش

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳ - در ستایش خرد

 

چو همراه دانش نباشد خرد

نه نیک آید از دانش تو نه بد

وز آن پس دلی شسته باید ز راز

رسیده بدو راز یزدان فراز

هنر کرده در زیر او بیخ سخت

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۴ - در بی ثباتی عمر

 

نماید همی کاین جهان یک دم است

اگر شادکامی و گر خود غم است

به یک دم زدن نیست خواهی شدن

به نیکی به آید همی دم زدن

تو چندان به کاخ اندری کدخدای

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۵ - در نعت النّبی صلّی الله علیه

 

سرِ داد پیغمبر پاکدین

اگر خواستی گنج روی زمین

بر او آشکارا شدی بی گمان

بر او زر بباریدی از آسمان

کسی کاو نهاد از برِ عرش پای

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۶ - اشاره به نظم بهمن نامه

 

یکی داستان گفته بودم ز پیش

چنانچون شنیدم ز کمّ و ز بیش

چنان داستانی ز رنگ و ز بوی

همه پادشاهی بهمن در اوی

به شعرش چو گنجی بیاراستم

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۷ - در سبب نظم کوش نامه

 

زمانه چو کارم دلارای کرد

دلم داستانی دگر رای کرد

یکی مهتری داشتم من به شهر

که از دانش و مردمی داشت بهر

جوانی که هر کس که او را بدید

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۸ - در مدح پادشاه اسلام

 

به نام شهنشاه گیتی گشای

فریدون به دانش، سکندر به رای

گیومرث نامِ منوچهر چهر

سیاوخش دیدارِ هوشنگ مهر

فرامرز گردن، فریبرز یال

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۹ - داستان کوش و مانوش

 

در این داستان ژرف بنگر کنون

چو برخواند از پیش تو رهنمون

ببین تا به گیتی چه کرده ست کوش

سر مرزبانان فولادپوش

دو چشم آسمانگون و چهره چو خون

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۰ - نیرنگ کوش با رومیان

 

از امروز تا سیصد و اند سال

از ایران پدید آید آن بی همال

هر آن شاه کآید به فرمان او

بماند بدو افسر و جان او

اگر سوی روم آورد لشکری

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۱ - نامه نوشتن کوش به سوی مانوش

 

به مانوش پس نامه فرمود کی

نبیسنده برداشت باریک نی

سرنامه از شاه گردان و کین

سر تازیان شاه ایران زمین

نیا، خسرو گرد گیتی گشای

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۲ - رسیدن نامه ی کوش به مانوش و فرستادن نامه به سوی کوش

 

چنین تا به درگاه مانوش شد

همه رنج راهش فراموش شد

چو مانوش برخواند گفتار شاه

ز اندیشه شد رنگ رویش چو کاه

فرستاده را گفت کاین شاه نو

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۳ - گفتگوی صلح با فرستاده ی مانوش

 

از او آگهی رفت نزدیک شاه

فرستاد پیشش پذیره سپاه

ز زندان بفرمود تا چند تن

بیاورد دژخیم با خویشتن

به درگاه پیش سیاهان فگند

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۴ - پیام فرستاده به مانوش

 

سه ماهش زمان داد، دستور زود

نوندی برافگند برسان دود

که شاه جهان گشت خشنو به باز

تو از ساختن هرچه باید بساز

از آن پس که خواهش نمودم بسی

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۵ - صلح و باجگزاری مانوش

 

به یک هفته آمد به روم آن نوند

چو از نامه بگشاد مانوش بند

بخواند و فگند آستین بر زمین

نهاد از بر آستین بر جبین

همی گفت کای کردگار سپهر

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۶ - دانش پرستی کوش

 

چو از دانشِ سرکش نیک پی

یکایک شد آگاه فرخنده کی

خوش آمدش دیدار و کردار او

شکیبا نبودی به دیدار او

جوانی خردمند خورشید فش

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۷ - فرستادن مانوش نه پاره کتاب پیش کوش

 

ز کردار شه گشت مانوش شاد

به دستور خویش این سخن برگشاد

فرستاد نُه پاره دفتر به شاه

که هر یک سوی دانشی برد راه

چو دریای دانش مر آن هر یکی

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۸ - پادشاهی اِفریقس

 

یکی پادشاهی افریقس است

که پند همه خسروان او بس است

پدرش ابرهه شاه والانسب

اگر دولت ارش رانی لقب

همه باختر زیر فرمان اوی

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۹ - داستان دقیانُس

 

همان داستانی دگر یار اوی

ز کردار دقیانُس و کار اوی

وز آن هفت تن همنشست وندیم

که بودند اصحاب کهف ورقیم

یکی کوه بینی رسیده به ابر

[...]

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۰ - داستان پلاطُس

 

دگر داستان پلاطُس به روم

که خون مسیح از بنه داشت شوم

ز کردار او بازگویم نشان

یکی قیصری بود بر سرکشان

بدان‌گه که آشفته شد بر زمین

[...]

ایرانشان
 
 
۱
۲
۳
۱۹