از او آگهی رفت نزدیک شاه
فرستاد پیشش پذیره سپاه
ز زندان بفرمود تا چند تن
بیاورد دژخیم با خویشتن
به درگاه پیش سیاهان فگند
بدان تا بیابند از ایشان گزند
همی هر سیاهی یکی بردرید
چو دستور روم آن چنان هول دید
بلرزید بر خویشتن چون درخت
همی رفت بیهوش تا پیش تخت
چو چشمش برآن تاج و گاه اوفتاد
ز یزدان به زیر لب او کرد یاد
زبانش ز خشکی همی خیره گشت
روانش ز اندیشه ها تیره گشت
نه بر شه توانست کرد آفرین
نه ز اندیشه بپسود روی زمین
نشاندش پرستنده در پیش گاه
نکرد اندر او شاه ایران نگاه
بدان تا دلش یافت آرام و هوش
بسی آفرین کرد بر دارنوش
بدو گفت خسرو که ای نیکمرد
تو را قیصر از بهر چه رنجه کرد
چنین داد پاسخ که ای شهریار
به کام تو بادا همه روزگار
بدان آمدم من بدین بارگاه
که تا بهره یابم ز دیدار شاه
ببینم که تا شاه آزاده خوی
چه دارد به دل در ز روم آرزوی
چو دیدم من این خسروی تاج و تخت
زبانم به کام اندرون گشت سخت
بدو گفت مانوش را بی گمان
سر آید همی روزگار و زمان
چرا او نیامد بجای تو پیش
مگر چیره بیند همی تیغ خویش
از آن، مشت خویش آیدش بس گران
که بر رخ نخورده ست از دیگران
اگر او نیاید من آیم برش
یکی برگراییم یال و برش
بدو گفت دستور کای شاه کی
دلیر و سرافراز و فرخنده پی
شود روم ویران گر آیی به روم
شود فرّهی دور از آن مرز و بوم
ز شاه جهان این نیاید پسند
که بر بیگناهان بیاید گزند
نه از رومیان روزی آمد گناه
نه مانوش مست است از آزار شاه
اگر شاه را آرزو خواسته ست
همه جنگ و پرخاش برخاسته ست
فرستد همی شاه را پای رنج
همه هرچه دارد نهان کرده گنج
همی خواهش افزود دستور مرد
چنین تا دل شاه خشنود کرد
بدو گفت کاکنون ز بهر تو را
ببخشودم این شاه و شهر تو را
دو ساله فرستاد بایدش باز
چو هنگام کسرای گردنفراز
سر تاجداران، انوشین روان
پناه گوان، افسر خسروان
از آن خایه ی زرّ سیصد هزار
فرستد مر این بارگه را نثار
به مثقال هر یک فزون از چهل
که خورشید گردد ز رنجش خجل
دگر سی تن از نامداران روم
بزرگان شهر و سواران بوم
گروگان فرستد بدین بارگاه
بدان تا نگردد به گرد گناه
مهین تر برادرش خواهم نوا
کجا هست بر روم فرمانروا
دگر مسجد مؤمنان هرکه هست
همان جا که مانوش دارد نشست
کند بازش آن گه از آن به که بود
که او کرد ویران چنان کِم شنود
بر او بر بکار آورد زرّ و چیز
بدان سان که ویران نگردد بنیز
مسلمان هر آن کس که هست اندر اوی
کس او را نیازارد از هیچ روی
وگرنه همه دیر یاهای روم
که هست اندر ایران و آن مرز و بوم
سراسر همه زیر پای آورم
همه کینه ها را بجای آورم
بر این گونه ها باز گردم ز راه
وگرنه به روم اندر آرم سپاه
بدو گفت دستور فرمان کنم
همه هرچه فرمان دهی آن کنم
چو یکسر بجای آورم کام شاه
بماند بدین نیکوی نام شاه
اگر شاه فرمان کند با رهی
فرستم به مانوش از این آگهی
بدو داد خسرو همان گاه دست
به سوگند، دستور شه را ببست
که چون راست گردد همه کام شاه
از ایدر فروتر نیارد سپاه
به ایران زمین بازگردد به کام
وز آن راه دیگر نیاید به شام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: خسرو از طرف خود به شاه روم پیام فرستاد و خواستار آوردن دژخیمان به درگاه شد تا از آنها بررسی کند که آیا از جانب آنها خطر وجود دارد یا خیر. یکی از دژخیمان که با ترس و لرز به درگاه آمد، هنگامی که به تاج و تخت خسرو نگاه کرد، به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و نتوانست با او سخن بگوید. خسرو از او پرسید که چرا مانوش (شاه روم) به خاطر او رنج میکشد و دژخیم جواب داد که او آمده تا خسرو را ببیند و از او صلح بخواهد.
دژخیم گفت که در صورت ورود به روم، ممکن است ویرانی به بار آورد و خسرو را متوجه کرد که به بیگناهان آسیب نرساند. دژخیم به خسرو اطمینان داد که درصورتی که به او اجازه دهد به روم برگردد، پیشنهاد صلح و آشتی را خواهد آورد. خسرو نیز پذیرفت که در صورت تأمین امنیت و اجرای فرمانهایش، او میتواند به مانوش پیام بفرستد و پس از تأمین خواستههایش به ایران برگردد. در آخر، توافقی به امضا رسید که به همگان ابلاغ شود و هر دو طرف در راستای صلح و عدم جنگ حرکت کنند.
هوش مصنوعی: خبر او به شاه رسید و فرستادگانش نزد او آمدند تا از سپاه استقبال کنند.
هوش مصنوعی: فرمان داد تا چند نفر از زندان بیاورند و جلاد با خود آورد.
هوش مصنوعی: به درگاه کسانی که سلطه دارند، به خوبی و با ادب رفتار کن تا از آسیب و زیان آنها در امان باشی.
هوش مصنوعی: هر تیره و تاریکی را یکی از بین میبرد، وقتی دستور روم را دیدم، آنچنان ترسی به دلم افتاد.
هوش مصنوعی: به خودت بلرز، همانطور که درختی بیهوش به سمت تخت میرود.
هوش مصنوعی: وقتی چشمانش به آن تاج و منصب افتاد، به یاد خداوند در دلش زمزمهای کرد.
هوش مصنوعی: زبانش به خاطر خشکی و بیحالتی از حرکت ایستاد و افکارش به سبب پریشانی و اندوه، تاریک و غمگین شد.
هوش مصنوعی: نه میتوان بر شاه مدح و ستایش کرد، نه از فکر و اندیشه توانست بر زیباییهای زمین بیفزاید.
هوش مصنوعی: او را در پیشگاه معشوق نشاند و شاه ایران در او نگریست.
هوش مصنوعی: بدان که وقتی دلش به آرامش رسید و هوش فراوانی پیدا کرد، به خاطر دارنوش سپاسگزاری کرد.
هوش مصنوعی: خسرو به نیکمرد گفت که چرا قیصر تو را اذیت کرده است؟
هوش مصنوعی: پاسخی که به تو داده شد، این است که ای پادشاه، آرزوی من این است که هر روز و هر لحظه به کام تو باشد.
هوش مصنوعی: من به این مکان آمدم تا از دیدن پادشاه بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: ببینم شاه آزاداندیش چه آرزویی در دل دارد که از سرزمین روم برمیخیزد.
هوش مصنوعی: وقتی که این شاه و تخت را دیدم، زبانم به شدت در دهانم خشک شد.
هوش مصنوعی: به او گفتند که بیتردید زندگی و دوران او به پایان خواهد رسید.
هوش مصنوعی: چرا او به جای تو نزد من نیامد؟ شاید به خاطر این است که نمیخواهد شمشیر خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به خود ضربه بزند، برای او بسیار سخت و سنگین است، زیرا از دیگران ضربهای به او نخورده است.
هوش مصنوعی: اگر او نرود، من خواهم آمد و به او نزدیک میشوم و با هم خواهیم بود.
هوش مصنوعی: به او گفتند ای شاه، کی هستی که دلیر، سرافراز و شاداب هستی؟
هوش مصنوعی: اگر تو به شهر من بیایی، شهر من ویران میشود و خوشبختی از آن سرزمین دور میگردد.
هوش مصنوعی: از پادشاه جهان، این کار پسندیده نیست که به بیگناهان آسیب برسد.
هوش مصنوعی: نه از رومیان روزی به ما گناهی رسید و نه به خاطر ظلم شاه، مانوش به مستی روی آورده است.
هوش مصنوعی: اگر پادشاه خواستهای داشته باشد، باعث میشود که همه جا جنگ و کشمکش به وجود بیاید.
هوش مصنوعی: شاه برای رنج و زحمتی که کشیده، هر چه که دارد را به صورت پنهانی ذخیره کرده است.
هوش مصنوعی: با درخواست و خواستههای بیشتر، مردی تصمیم به انجام عملی میگیرد تا دل شاه را خوشنود کند.
هوش مصنوعی: به او گفتم که اکنون به خاطر تو، این پادشاه و سرزمینت را بخشیدم.
هوش مصنوعی: او باید به مدت دو سال تن به خدمت دهد، مانند زمانی که کسری، شاه بزرگ و بااوج، فرمان میداد.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که روح جاودان و نیکو به عنوان پناهی برای تاجداران و بزرگانی است که مقام رهبری و سلطنت را در دست دارند. در واقع، این یک تصویر از افتخار و عظمت سلطنت و ارتباط آن با معنویات و نیکویی است.
هوش مصنوعی: از آن خایه طلایی، سیصد هزار برای این مکان گرانبها نذری فرستد.
هوش مصنوعی: اگر هر یک از ما بیشتر از چهل مثقال وزن داشته باشد، مانند خورشید میشود که از رنج و زحمت شرمنده است.
هوش مصنوعی: سی نفر دیگر از شخصیتهای مشهور روم، بزرگزادگان شهر و سوارکاران بومی بودند.
هوش مصنوعی: کسی را به این مکان میفرستد تا به خاطر گناه محاکمه نشود و به دردسر نیفتد.
هوش مصنوعی: من برادرم را میخواهم، میخواهم بدانم در کجا فرمانروایی میکند و بر سرزمین روم کجاست.
هوش مصنوعی: هر شخصی که به ایمانی عمیق و واقعی دست یافته، به نوعی میتواند به عنوان یک معبد یا مکان مقدس شناخته شود، زیرا در درون او، روح معنویت و باورهای عالی وجود دارد.
هوش مصنوعی: به زودی او را به یاد میآورد که چگونه چیزی را که او ویران کرده، دیگر به آن چیزی جا ندارد که قبلاً بود.
هوش مصنوعی: او با استفاده از طلا و چیزهای دیگری به کار میپردازد به گونهای که خراب نشود و آسیب نبیند.
هوش مصنوعی: هر کسی مسلمان است که هیچکس دیگری را در هیچ حالتی آزرده نکند.
هوش مصنوعی: در غیر این صورت، تمامی تأثیرات رومیها که در ایران و نواحی آن وجود دارد، نیز مشهود است.
هوش مصنوعی: من تمام کینهها و دلخوریها را فراموش میکنم و همه را در زیر پای خود میگذارم.
هوش مصنوعی: اگر به این روش ادامه دهم، از مسیر منحرف میشوم و در غیر این صورت، لشکری به روم خواهم آورد.
هوش مصنوعی: او به او گفت که من مطیع دستورات تو هستم و هر چیزی که بگویی، انجام میدهم.
هوش مصنوعی: زمانی که همه چیز را به خوبی به انجام برسانم، نام نیکو و یاد شایستهام از شاه باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: اگر پادشاه دستور دهد، با راهی به سرزمین تو میفرستم تا تو را از این خبر آگاه کنم.
هوش مصنوعی: خسرو در آن لحظه دست خود را به سوگند داد و دستور شاه را پذیرفت.
هوش مصنوعی: وقتی همه خواستههای شاه برآورده شود، هیچ نیرویی نمیتواند از این سرزمین فرود بیاید.
هوش مصنوعی: به سرزمین ایران برمیگردد و از آنجا دیگر به شام نخواهد رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.