ایرانشان » کوشنامه » بخش ۴ - در بی ثباتی عمر
نماید همی کاین جهان یک دم است
اگر شادکامی و گر خود غم است
به یک دم زدن نیست خواهی شدن
به نیکی به آید همی دم زدن
تو چندان به کاخ اندری کدخدای
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۶۱ - گفتگوی فرستاده ی شاه چین با کوش
چو دستور، گفتار خسرو شنید
برآمد ز جای، آفرین گسترید
چنین گفت کز دانش ورای شاه
چنین زیبد و جز چنین نیست راه
شگفتی یکی داستان بینم این
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۶۳ - خواندن شاه چین کوش پیل دندان را به نزد خویش
بیا تا برآیی هم اکنون به تخت
چنانچون بود مرد فرخنده بخت
پدر شاه چین و برادر پدر
شهنشاه روی زمین سربسر
تو همچون دد و دام در مرغزار
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۴۵ - خواب دیدن آتبین
شبی شادمان خفته بُد آتبین
چنان دید در خواب شاه زمین
که فرزند پیش آمدش چون سروش
سُوار آن که شد کشته بر دست کوش
یکی چوب در دست او داد خشک
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۵۴ - دیدن آتبین آفتاب را در خواب
پراندیشه خسرو شبی خفته بود
جهان دید کز میغ آشفته بود
زمین تیره گشتی چو دریای قیر
به پرده درون ماه و کیوان و تیر
شب آشفته بودی، هوا هولناک
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۱۴ - آمدن سپاه مکران و چین به نزدیک کوش
دگر ماه بگذشت بی رزم و کین
برآسوده از خون گردان زمین
بهاران چو برگشت بر چرخ ماه
ز مکران بجوشید یکسر سپاه
گزیده سواران با اسب و ساز
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۰۱ - نامه بردن فاروق به جانب مرز خوبان به کوش و اظهار فرمانبرداری
هم اندر زمان نامه ای کرد زود
همه لابه کز لابه ها دید سود
سر نامه گفت ای جهانگیر شاه
جهان را مکن بیش خیره تباه
که گر باد را اندر آری به بند
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۴۴ - پیروزی سیاهان و گریختن کوش
چو آگاهی آمد به کوش سترگ
که آمد سپاهی بدان سان بزرگ
نیامد به دلش اندر اندیشه هیچ
بفرمود تا کرد لشکر بسیچ
گمانی چنان برد کآن سروران
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۵۷ - بازگشت کوش به مرز و بوم خود
شب آمد، درآمد به اسب سمند
دو دیده به روشن ستاره فگند
به شب چون پلنگان همی تاختی
چو روز آمدی خواب را ساختی
چو روزش گذر کرد بر بیست و پنج
[...]