عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴ - شکار رفتن ارژنگ شاه با شهریار گوید
یکی مرد پیر ایستاده برش
بکف بر یکی خوان سراسر خورش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵ - افتادن شهریار در طلسم عنبر دز گوید
بناگه یکی زنگی آمد برش
که تا ابر گفتی رسیده سرش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵ - افتادن شهریار در طلسم عنبر دز گوید
نخستین خورش برد جادو برش
چه بد گرسنه خورد یل آن خورش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۷ - کشتن عباس هامان پسر هیتال شاه را گوید
سپارم بتو کشور و دخترش
بدانگه که از تن ببرم سرش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۷ - کشتن عباس هامان پسر هیتال شاه را گوید
تو خود شرط کردی که از تن سرش
ببری بگیری ز من دخترش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸ - صف آراستن دو لشکر در برابر همدیگر گوید
بگفت این و آمد بتنگ اندرش
برافروخت ژوبین زد بر سرش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹ - کشته شدن فرهنگ بدست زرفام گوید
درآمد خروشان بتنگ اندرش
برافروخت به ساطور و زد بر سرش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱ - رزم شهریار بافرانک و اظهار عاشقی فرانک گوید
یکی تنگ حلقه زره در برش
برخ برقع و خود زر بر سرش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱ - رزم شهریار بافرانک و اظهار عاشقی فرانک گوید
همی خواست کز تن ببرد سرش
بخون غرقه سازد بر و پیکرش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۵ - رسیدن شهریار بطلایه هیتال شاه و شکستن و رفتن پیش ارژنگ شاه گوید
چو آن مغربی دید یال و برش
نشست و نهیب و سر و افسرش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۵ - رسیدن شهریار بطلایه هیتال شاه و شکستن و رفتن پیش ارژنگ شاه گوید
برآورد ساطور چون شد برش
بدین تاز کین آورد بر سرش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۷ - برگشتن هر دو لشکر از همدیگر و آوردن شهریار جمهور رابه پیش ارژنگشاه گوید
یکی باره گلگون بزیر اندرش
برخ برقع و تاج رز برسرش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳۱ - پیدا شدن نقاب دار زرد پوش و رزم او با نسناس گوید
عنان باز پیچید و زد بر سرش
که جوشن بشد چاک هم پیکرش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳۶ - خبردار شدن هیتال شاه از بند پاره کردن شهریار و بدر رفتن گوید
به تندی یکی سنگ زد بر سرش
فرو ریخت مغز سرش از برش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳۸ - هنرنمائی کردن فرانک با شهریار گوید
چه دیدش فرانک برآمد برش
فرود آمد و بوسه زد بر سرش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴۵ - رزم هیتال شاه با شنگاوه گوید
درآمد به تنگ و بزد بر سرش
که از بر بزیر اندر آمد برش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴۵ - رزم هیتال شاه با شنگاوه گوید
ز اسپ اندر آمد که برد سرش
بخورد پلنگان دهد پیکرش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۵ - پادشاه شدن فرانک درسراندیب و بند گردن ارژنگ را گوید
بفرمود کو را برند از برش
سر بی بهایش برند از سرش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۹ - خبردار شدن لهراسپ از کشتن جهن گوید
بریدند ترکان چینی سرش
فکندند بر خاک و خون پیکرش
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۵ - رسیدن شهریار به بیشه چهارم و جنگ او با موران و دیدن دخمه گرشاسب را گوید
یکی لوح زرین بزیر سرش
بدیبا بپوشیده سیمین برش