ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٢
خداوندم مرا در علم منقول
زبان و دیده گویا کرد و بینا
بمعقولات نیزم دسترس هست
اگر چه نیستم چون ابن سینا
ترا گر مال بسیارست شاید
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٣
خرد چون کند دوستی با کسی
که با دشمنان باشد او را صفا
مدار از بدان چشم نیکی از آنک
شکر کس نخورد از نی بوریا
شبان بره آن به که دارد نگاه
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۴
خسیسی اگر لاف آن میزند
که باشد یکی در نسب اصل ما
نیم منکر این ولی در حسب
میان من و او بود فرقها
اگر چه از آهو بود پشگ و مشک
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۵
خطابی با فلک کردم که از تیغ جفا کشتی
شهان عالم آرا و جوانمردان برمک را
زمام حل و عقد خود نهادی در کف قومی
که از روی خرد باشد بر ایشان صد شرف سگ را
نهان در گوش جانم گفت فارغ باش و خوش بنشین
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٣
فراخ دستی ز اندازه مگذران چندان
که آفتاب معاشت بدل شود بسها
نه نیز پیرو امساک را زبونی کن
چنانکه دامن همت دهی ز دست رها
وسط گزین که گزیدست سید عربی
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٢
یکی گفت با من که خورشید تافت
ترا سر پر از خواب مستی چرا ؟
بدو گفتم ای مهربان یار من
ترا چیست با من در این ماجرا ؟
بسی بی من و تو درین مرغزار
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۵
ایدل جهان بکام گرت نیست گو مباش
منت خدایرا که جهان هست منقلب
ور دور روزگار نه بر وفق رأی تست
خود را مدار از غم این کار مضطرب
خوش باش اگر چه روز بشب شد بناخوشی
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٧
چو دونان درین خاکدان دنی
مباش از برای دو نان مضطرب
یقین دان که روزی دهنده قویست
مدار از طمع طبع را منقلب
و من یتق الله یجعل له
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٩
دیدم برین رواق زبرجد کتابتی
بر لوح لاجورد نوشته بزر ناب
هر خانه ئیکه داخل این طاق ازرقست
گر صد هزار سال بپاید شود خراب
بیرون ازین رواق بنا کن تو خانه ئی
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٠
سائلی حال جهانرا ز یکی کرد سؤال
آن شنیدی که چه فرمود حکیمش بجواب
گفت دنیا و نعیمش چو بیابان و سراب
یا خیالیست که صاحبنظرش دید بخواب
خواب را مردم بیدار دل اصلی ننهند
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٢
هر کس که توبه کرد بدور گل از شراب
کی توبه اش قبول کند غافر الذنوب
تائب شدن بدور گل از لطف طبع نیست
ساقی بیار باده علی رغم من یتوب
قطع تعلق از همه لذات کرده ام
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۶
یک دو سیمین تن و یاری دو سه چاریم بهم
خورده هر روز منی پنج شش از باده ناب
هفته ئی مجلس ما طعنه زن هشت بهشت
بود و امروز تهی گشت صراحی ز شراب
ای تو در طاق نه ابروی فلک جفت کرم
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۶
ایزدا مستحق عفو توأم
ز آنکه من بنده را گناه بسیست
نه تو خود را عفو همیدانی
پس برین قول بیخلاف بایست
عفو کردن پس از گناه بود
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٧
الهی ز فرط وثوقی که هست
من پر گنه را بغفاریت
فراوان گناه نهان کرده ام
ولی بنده چون هست زنهاریت
مکن آشکارا بروز جزا
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٩
ای سروریکه در ره مردی و مردمی
رستم ترا مقابل و حاتم نظیر نیست
گر زخم تیغ دست ترا خستگی رساند
بشنو که هیچ عذر جز این دلپذیر نیست
دست گهر فشان تو ابرست و تیغ برق
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۶
ایدل بجستجوی هنر در جهان بگرد
باشد که آوریش بهر حیلتی بدست
مرد آن بود که درگه و بیگه نشان علم
جوید بهر دیار ز هر هوشیار و مست
گر علم یافت سرور اقران خویش گشت
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨١
اگر در حوادث که پیش آیدت
بدرگاه ایزد پناهد دلت
ور از امر و نهیی که فرمود حق
نه افزاید ایچ و نه کاهد دلت
چنان خاص درگاه یزدان شوی
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٧
بهر روزی بهر دری چه روی
ای ز ضعف دل اعتقاد تو سست
چه بری آبروی چون نانی
نخورد کس از آنچه روزی تست
گر نیوشی و گر نه من گفتم
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٩
بردم بنزد خواجه شکایت ز رنج فقر
گفتم دوای این بکف همت شماست
بر حال من چو یافت وقوف تمام گفت
زین رنج غم مخور که دوایش بدست ماست
از من گرفت باز طعام و شراب و گفت
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٩۴
تا توانی التماس از کس مکن
خاصه از ناکس که آن عین خطاست
گر دهد ، مانی بزیر منتش
ور ندادت آبرویت را بکاست
گر کشد نفست بلاها صبر کن
[...]