گره در ابروان، از گرمی خویش چو اخگر شد
نقاب از آتش رخسار او، بال سمندر شد
مشبک شد چنان از خارخار دیدنش چشمم
کزان نور نگاهم تارها چون دود مجمر شد
گنه کاران شدند از حشر من گرم عرق ریزی
رخم از رنگ خجلت آفتاب روز محشر شد
ندارد مال دنیا حاصلی غیر از پشیمانی
صدف دست تأسف زد بهم، تا پر ز گوهر شد
نظر بر تیره روزان، چشم روشن میکند جانا
غبار ظلمت شب، توتیای چشم اختر شد
جمال گل چنین در ناله بلبل کرده بلبل را
ز فیض حسن جانان است اگر واعظ سخنور شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوق میپردازد و تأثیر آن بر دل و چشم شاعر را به تصویر میکشد. ابروان معشوق همچون آتش درونش شعلهور است، و چهرهاش مانند سمندر در آتش میدرخشد. نگاه شاعر به معشوق چنان است که اشک و غم را میسازد و روز قیامت به خجالت و پشیمانی اشاره میکند. او در نهایت به این نتیجه میرسد که مال دنیا بیفایده است و تنها انتظار برای جمال معشوق باقی میماند. زیبایی معشوق نهتنها بلبلان را به ناله وا میدارد بلکه بر دلهای عاشقانی که به عشق او مینگرند، تأثیر عمیق میگذارد.
هوش مصنوعی: ابروهای کمانی او به نشانهٔ جذابیت و زیباییاش، مانند شعلهای از آتش میتابد. چهرهاش نیز گویی از آتش گرم است و به همین خاطر با زیبایی و فریبندگی به دیگران تاثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: چشمم به خاطر دیدن او پر از حیرت و شگفتی شد، بهطوریکه مانند دودی که از آتش بلند میشود، تاری از نور نگاه من شکل گرفت.
هوش مصنوعی: ناخواسته بر اثر اعمال ناپسند خود، گنهکاران در روز قیامت عرق میریزند و رنگ صورت من به دلیل شرمساری، مانند رنگ آفتاب در آن روز شده است.
هوش مصنوعی: دنیا هیچ سودی جز پشیمانی ندارد. صدف به خاطر احساس تأسف به هم میخورد و در نتیجه پر از گوهر میشود.
هوش مصنوعی: دیدن چهرهی افرادی که در سختی و تنگنا هستند، روح را شاداب میکند. در حالی که تاریکی شب همه جا را فرا گرفته، ستارهها به مانند تابی زینتبخشند.
هوش مصنوعی: زیبایی گل باعث شده که بلبل در حال ناله باشد و این زیبایی و خوشی از لطف معشوق است، حتی اگر واعظ هم زبان باز کند و سخنرانی کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نبینی باغ را کز گل چگونه خوب و دلبر شد
نبینی راغ را کز لاله چون زیبا و در خور شد
زمین از نقش گوناگون چون دیبای ششتر شد
هزار آوای مست اینک به شغل خویشتن در شد
تذرو جفت گم کرده کنون با جفت همبر شد
[...]
بحمدالله که باز از عدل یعقوبی جهان پر شد
بنای خطبه ی شاهی بنام بایسنغر شد
ز خوان غیب یک نعمت نصیب ما و ساغر شد
ز خون خوردن چرا نالیم کاین روزی مقدر شد
دل از آمیزش بیگانه و خویشان به تنگ آمد
بیابان جنونی کو که صحبتها مکرر شد
در حرص ار به رویت بسته گردد گنجها یابی
[...]
زنور عارضش هر ذره ای خورشید منظر شد
زشکر خنده اش هر چشم موری تنگ شکر شد
چه رخسار جهانسوز و چه چشم دلفریب است این
که از نظاره اش هر قطره اشکم چشم دیگر شد
من آن روزی که در رخسار آتشناک او دیدم
[...]
نگاه خشم، چشم شوخ او را زیب دیگر شد
رگ تلخی درین بادام، شیرین تر ز شکّر شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.