گنجور

 
واعظ قزوینی

گره در ابروان، از گرمی خویش چو اخگر شد

نقاب از آتش رخسار او، بال سمندر شد

مشبک شد چنان از خارخار دیدنش چشمم

کزان نور نگاهم تارها چون دود مجمر شد

گنه کاران شدند از حشر من گرم عرق ریزی

رخم از رنگ خجلت آفتاب روز محشر شد

ندارد مال دنیا حاصلی غیر از پشیمانی

صدف دست تأسف زد بهم، تا پر ز گوهر شد

نظر بر تیره روزان، چشم روشن میکند جانا

غبار ظلمت شب، توتیای چشم اختر شد

جمال گل چنین در ناله بلبل کرده بلبل را

ز فیض حسن جانان است اگر واعظ سخنور شد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

نبینی باغ را کز گل چگونه خوب و دلبر شد

نبینی راغ را کز لاله چون زیبا و در خور شد

زمین از نقش گوناگون چون دیبای ششتر شد

هزار آوای مست اینک به شغل خویشتن در شد

تذرو جفت گم کرده کنون با جفت همبر شد

[...]

بابافغانی

بحمدالله که باز از عدل یعقوبی جهان پر شد

بنای خطبه ی شاهی بنام بایسنغر شد

کلیم

ز خوان غیب یک نعمت نصیب ما و ساغر شد

ز خون خوردن چرا نالیم کاین روزی مقدر شد

دل از آمیزش بیگانه و خویشان به تنگ آمد

بیابان جنونی کو که صحبت‌ها مکرر شد

در حرص ار به رویت بسته گردد گنج‌ها یابی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کلیم
صائب تبریزی

زنور عارضش هر ذره ای خورشید منظر شد

زشکر خنده اش هر چشم موری تنگ شکر شد

چه رخسار جهانسوز و چه چشم دلفریب است این

که از نظاره اش هر قطره اشکم چشم دیگر شد

من آن روزی که در رخسار آتشناک او دیدم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
حزین لاهیجی

نگاه خشم، چشم شوخ او را زیب دیگر شد

رگ تلخی درین بادام، شیرین تر ز شکّر شد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه