در این زمانه نه یاری، نه غمگساری هست
غریب کشور حسنیم روزگاری هست
ز شوخ چشمی و طنّازی و جفا جوئی
به دامن مژه ام اشک بیقراری هست
شکست خار کهن آشیان گلزارم
همی شنیده ام از بلبلان بهاری هست
ز ابر دست تو منّت نمیکشم ساقی
اگر قدح ندهی، چشم میگساری هست
شب وصال صبوحی ز بخت تیرهٔ خویش
خبر نداشت ز پی شام، انتظاری هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نهفته در دم شمشیر نوبهاری هست
شهید شو اگرت با طرب شماری هست
به ذوق حلقه ماتم ندیدم انجمنی
به هر طرف نگرم چشم اشکباری هست
دلم شکفت کجا شد خلیل تا بیند
[...]
هنوز چشم امیدم به رهگذاری هست
هنوز گونه زرد مرا غباری هست
نمیزنم مژه بر یکدگر ز حیرانی
هنوز چشم مرا درد انتظاری هست
حذر نکرد ز آهم سپهر و غافل از این
[...]
هنوزم از هوس عشق، خارخاری هست
به سینه ام ز دل تنگ، غنچه واری هست
جهان همیشه مرا رهگذار معشوق است
ز بس که در پی هر گامم انتظاری هست
چه غم ز فتنه ی خیل سکندر و داراست
[...]
درین زمانه نه یاری نه غمگساری هست
غریب کشور خویشیم روزگاری هست
شکسته خار کهن آشیان گلزارم
همین شنیده ام از بلبلان، بهاری هست
ز شوخ چشمی طناز طفل بدخویی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.