گنجور

 
انوری

ای باد صبحدم خبری ده ز یار من

کز هجر او شدست پژولیده کار من

او بود غمگسار من اندر همه جهان

او رفت و نیست جز غم او غمگسار من

بی‌کار نیستم که مرا عشق اوست کار

بی‌یار نیستم چو غمش هست یار من

هرگونه‌ای شمار گرفتم ز روز وصل

هرگز نبود فرقت او در شمار من

کو آن کسی که کرد شکایت ز روزگار

تا بنگرد به روز من و روزگار من

پرخون دل و کنار همی خوانم این غزل

بربود روزگار ترا از کنار من

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode