گنجور

 
اسیر شهرستانی

از دل ما دلت خبر دارد

دوستی اینقدر اثر دارد

هرکه رویت بدید حیران است

پاکی گوهر نظر دارد

مهر نگشوده سوزدش چون شمع

نامه دل ز نامه بردارد؟

به جلا می زنم در خالی

که اگر دل تپد خطر دارد

من و خاک دری که از خورشید

آسمان خشت زیر سر دارد

دل ما دارد آرزوی پری

با تو یک حرف مختصر دارد

بی نیاز است اسیر از دو جهان

که لب خشک و چشم تر دارد