گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

غرّهٔ ماه مبارک بین که غرّا کرده‌اند

طرّهٔ زلف بتم از نو مطرا کرده‌اند

طاق ابرویش نگر شکل هلالی بسته‌اند

آفتابی در خیال ماه پیدا کرده‌اند

نور چشم مردم است از دیده مردم نهان

زان سبب انگشت نمای پیر و برنا کرده‌اند

نقش می‌بندد خیالش هرچه آید در نظر

این نظر بنگر که با این چشم بینا کرده‌اند

جام می در دور می‌بینم که می‌گردد مدام

جاودان بزمی چنین ما را مهیا کرده‌اند

صورت موجی که در دریای معنیٰ دیده‌اند

عارفان تشبیه آن بر صورت ما کرده‌اند

از برای نعمت الله مجلسی آراستند

آنگهی آن را برای خود هویدا کرده‌اند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عبید زاکانی

پیش از آن کین کار بر این سقف مینا کرده‌اند

وین مقرنس قبهٔ نه توی مینا کرده‌اند

عقل اول را ز کاف و نون برون آورده‌اند

وز عدم اوضاع موجودات پیدا کرده‌اند

عالم سفلی ز عقل و روح فایض گشته‌اند

[...]

اسیر شهرستانی

مشتی از خاکستر پروانه پیدا کرده اند

چشم پاک شعله را زان سرمه بینا کرده اند

در حریم بزم قرب،آنان که محرم گشته اند

جلوه او را نهان از دل تماشا کرده اند

بی شکستن چشم امید از گشاد کار نیست

[...]

بیدل دهلوی

غفلت آهنگان که دل را ساز غوغا کرده‌اند

از نفس بر خانهٔ آیینه‌، در واکرده‌اند

از سر بی‌مغز این سوداپرستان امل

بیضه‌ها پنهان به زیر بال عنقا کرده‌اند

آنقدر ارزش ندارد نقد و جنس اعتبار

[...]

سعیدا

دار نی در کشتن منصور برپا کرده اند

حرف حق را در میان خلق، بالا کرده اند

اهل عقبی در تلاش جاه و حب آرزو

تهمت بیهوده بر ارباب دنیا کرده اند

قطرهٔ چندی که از چشم فلک افتاده است

[...]

فروغی بسطامی

تا حریفان بر در می‌خانه ماوا کرده‌اند

خانه غم را خراب از سیل صهبا کرده‌اند

میگساران چنگ تا در گردن مینا زدند

دعوی گردن کشی با چرخ مینا کرده‌اند

تا به یادش ساقی از مینا به ساغر ریخت می

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه