گنجور

 
جهان ملک خاتون

در جهان بر جان من جز درد نیست

همدمم جز درد و آه سرد نیست

بیش از این در عشق روی تو مرا

صبر مهجوری و خواب و خورد نیست

من نگردانم سر از پیمان دوست

هر که از عهدش بگردد مرد نیست

بار بسیارست بر من رحمت آر

بیش از اینم هجر تو در خورد نیست

کی رسد در کام دل آنکس که او

چون من از شادی دوران فرد نیست

روی زرد من گواه عشق تست

نیست عاشق آنکه رویش زرد نیست

از جهان بر دل غباری گر نشست

از تو باری بر دل او گرد نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر حسینی هروی

هرکه در تجرید مرد فرد نیست

در طریق اهل معنی مرد نیست

شاه نعمت‌الله ولی

دل ندارد هر که او را درد نیست

وانکه خود دردی ندارد مرد نیست

نزد بی دردان مگو زینهار درد

دشمنست آن دوست کو همدرد نیست

با لب و رخسار و چشم مست یار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه