چشم ما روشن به نور روی اوست
هرچه بیند دوست را بیند به دوست
عاشق و معشوق ما هر دو یکی است
تا نپنداری که این رشته دوتوست
جرعهٔ جام می ما هر که خورد
چون محبان دائما در جستجوست
عشق سرمست است و فارغ از همه
عقل مخمور است و هم در گفتگوست
بسته ام نقش خیالش در نظر
هرچه دیده می شود چشمم بر اوست
خرقه می شویم به جام می مدام
مدتی شد تا مرا این شست و شوست
هر که بیند نعمت الله با همه
بد نبیند هرچه می بیند نکوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و معشوقه اشاره میکند و تأکید دارد که عاشق و معشوق یکی هستند و نباید آنها را جدا دانست. شاعر بیان میکند که هرچه دیده میشود، آنچه در نظر زیبایی میآید، به معشوق مربوط است و هر کس از جام عشق مینوشد، در جستجوی اوست. عشق فرای عقل است و در شور و شوق جای دارد. در نهایت، شاعر به نعمتهای الهی اشاره میکند و میگوید که هر کس این نعمتها را ببیند، دیگر هر چیزی را بد نمیبیند و همه چیز برای او زیبا است.
هوش مصنوعی: چشم ما به نور چهره او روشن است و هر چیزی که دوست ببیند، در واقع آن را به خاطر دوست میبیند.
هوش مصنوعی: عاشق و معشوق هر دو فانی در یکدیگر هستند و به هم پیوند خوردهاند، پس اشتباه نکن که فکر کنی بین آنها جدایی وجود دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که یک جرعه از شراب ما بنوشد، مانند عاشقان همیشه در آرزوی آن است.
هوش مصنوعی: عشق حال و هوای خاصی دارد و از همه چیز بیخبر است. عقل هم در این حالت مستی به سر میبرد و در حال گفتوگو و تلاش برای درک اوضاع است.
هوش مصنوعی: به این معناست که من تصویر و ذهنیتی از معشوقم در دلم دارم و هر چیزی که میبینم، نگاه من تنها به سوی اوست.
هوش مصنوعی: ما در حالتی از ویژگیهای روحانی و معنوی هستیم که مانند پوششی عوض شدهاید و با نوشیدن پیوستهی شراب، به نوعی تمیزی و دگرگونی رسیدهایم. مدت زمان زیادی است که این تغییر و شستشوی درونی برای من ادامه دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که نعمتهای خدا را ببیند، نمیتواند چیز بدی را مشاهده کند. هر آنچه که میبیند، خوب و زیباست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواه دشمن گیر اینجا خواه دوست
جمله را گردن به زیر بار اوست
هر که بیباکی کند در راه دوست
رهزن مردان شد و نامرد اوست
دشمنی خود کار چرخ تند خوست
هرگز از دشمن نیاید بوی دوست
آنچه نگذارد تو را جز سوی دوست
مغز دانش آن بود بگذر ز پوست
یا رب آن ماه است یا رخسار دوست
یا رب آن سرو است یا بالای اوست
بعد ازین جان من و سودای او
گر برآید بر من از عشقش نکوست
وه! که باد صبح جانم تازه کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.