گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

چشم ما روشن به نور اوست

هرچه آید در نظر زان رو نکوست

مه شده روشن به نور آفتاب

یار مه رو را از آن داریم دوست

آبرو می جو به عین ما چو ما

زانکه دایم عین ما در جستجو است

گر هزار آئینه آید در نظر

چشم ما در آینه بر روی اوست

عاشق و معشوق ما هر دو یکی است

تا نپنداری که این رشته دوتوست

کهنه گر رفته است و نو باز آمده

نیک می بینش که کهنه عین نوست

هر که بیند نعمت الله در همه

بد نبیند هرچه می بیند نکوست