گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

ما را همه شب شب وصال است

ما را همه روز روز حال است

از دولت عشق پادشاهیم

سلطانی عشق بی زوال است

گویا ز خدا خبر ندارد

هر دل که اسیر جاه و مال است

بگذر ز جان و عیش جان جو

کاسباب جهان همه وبال است

تا حسن جمال دوست دیدیم

ما را ز وجود خود ملال است

با روی تو جام می کشیدن

در مذهب عاشقان حلال است

نقصان مطلب ز نعمت الله

چون نیک نظر کنی کمال است

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۸۶ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حکیم نزاری

هر کو نظرش به جاه و مال است

مستغرق قلزم ضلال است

خود را به محیط در مینداز

زیرا که خلاص از او محال است

نتوان به در آمدن ز گرداب

[...]

صائب تبریزی

پیغام، نمکچش وصال است

دلخوش کن عاشقان خیال است

خورشید فلک سفید ابروست

خورشید تو عنبرین هلال است

هر جا که دل شکسته ای هست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه