گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

نور رویش دیدهٔ مردم منور ساخته

صورت خود را به لطف خود مصور ساخته

بسته است از مه نقابی آفتاب روی او

تا نداند هر کسی خود را چنین برساخته

درخرابات مغان بزم خوشی آراسته

رند و ساقی جام و می با یکدگر در ساخته

عشق او بحر است و ما را ز آن به دریا می کشد

عشق ما را آبروئی داده خوشتر ساخته

هر که خاک پای سرمستان او را بوسه داد

بر سریر سلطنت سلطان و سرور ساخته

اسم اعظم خواست تا ظاهر شود در آینه

عین ما روشن دلی را دیده مظهر ساخته

هر کسی سازد سرائی در بهشت از بهر خود

نعمت الله خانهٔ دل جای دلبر ساخته

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خواجوی کرمانی

از سم که پیرکش بین اختر افسر ساخته

وز رکابش آسمان طوق دو پیکر ساخته

زرگران رسته ی بازار شهرستان صنع

مهچه ی خرگاهش از خورشید انور ساخته

چرخ زرین گوی کز صنعت گران خاص اوست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
شاه نعمت‌الله ولی

آفتاب حسن او عالم منور ساخته

نقش عالم از مثال خود مصور ساخته

در میان دایره خوش خط موهومی کشید

صورت قوسین از آن معنی محور ساخته

جملهٔ اعیان عالم مظهر اسماء اوست

[...]

اهلی شیرازی

آن شهنشاهی که ملک دین مسخر ساخته

آفتاب روی او عالم منور ساخته

دست قدرت صیقل روی زمین آراسته

تبع سلطان شاه اسماعیل حیدر ساخته

ملک هر دو عالم از لطف و کرامت لطف اوست (کذا)

[...]

جیحون یزدی

باز آن سرخ اطلس زیب پیکر ساخته

رنگ دیگر ریخته نیرنگ دیگر ساخته

تا برنگی دیگر از ما دل بر دهر لحظه یار

سرخ اطلس زیب آن اسپید پیکر ساخته

خسروی دراعه گلگون کرده و شبدیز ناز

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جیحون یزدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه