خوش نقش خیالی است که بستیم به دیده
در دیدهٔ سرمست نظر کن که پدیده
مستانه دو بیتی ز سر ذوق بگفتم
خود خوشتر از این قول که گفته که شنیده
تا ظن نبری گفتهٔ من شعر فلان است
الهام الهی است که از غیب رسیده
میخانهٔ ما وقف و سبیل است به رندان
جام می ما بر همه میخانه گزیده
رندی که در این کوی مغان خوش به کمال است
از قصهٔ بیگانه و از خویش رهیده
جان در تن ما عشق نهاده به امانت
گر میطلبد هان بسپاریم به دیده
خوش باشد اگر عمر عزیز به سر آری
در بندگی سید و اخلاق حمیده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت خیال و عشق اشاره دارد. شاعر در ابتدا به تصویری خوش نقش از عشق و زیبایی در دیدهی خود اشاره میکند و از احساس سرمستی و شادی در بیان اشعارش سخن میگوید. او تأکید میکند که شعرش الهامی از غیب است و مرتبط با شعر شاعران دیگر نیست. همچنین میخانه را به عنوان محلی برای رندان و خوشگذرانها معرفی میکند و به مقام رندی که از دنیای مادی فاصله گرفته، اشاره دارد. در نهایت، شاعر بر اهمیت عشق و بندگی در زندگی تأکید میکند و لذت زندگی را در خدمت به اخلاق نیک و محبت میبیند.
هوش مصنوعی: خیال زیبا و جذابی را که در چشممان ساختیم، تماشا کن؛ به چشمان مست من نگاه کن تا زیبایی را ببینی که در آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: من با خوشحالی و شوق، دو بیتی سرودم که برای من از هر حرفی که گفته یا شنیده شده، لذتبخشتر است.
هوش مصنوعی: برای اینکه گمان نکنی که سخنان من شعر فلانی است، این الهامی است که از دنیای غیب به من رسیده.
هوش مصنوعی: میخانه ما به رندان اختصاص دارد و همه میعادگاههای دیگر، از میخانه ما پیشی گرفتهاند. در حقیقت، ما به مینوشی و خوشگذرانی در کنار یکدیگر پرداختهایم.
هوش مصنوعی: در این مکان، فردی با کمال و روحی آزاده وجود دارد که به دور از داستانهای بیگانگان و وابستگیهای شخصی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: عشق در وجود ما بهعنوان یک امانت قرار داده شده است. اگر این عشق از ما خواسته شود، باید آن را با محبت و نگاه سردارانه به دیگران بسپاریم.
هوش مصنوعی: اگر عمر ارزشمندت را در خدمت به خدا و با رفتاری نیکو سپری کنی، زندگیات خوشایند خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شادی ز دلم دور شد و خواب ز دیده
تا من نیم آن روی دلارام تو دیده
گر تو به تن و جان و دل و دیده نیائی
سوی تو فرستم دل و جان و تن و دیده
از من به جز آواز و حدیث ایچ نمانده است
[...]
ای رایت دولت ز تو بر چرخ رسیده
وی چشم وزارت چو تو دستور ندیده
بر پایهٔ تو پای توهم نسپرده
بر دامن تو دست معالی نرسیده
با قدر تو اوج زحل از دست فتاده
[...]
ای آنک تو را ما ز همه کون گزیده
بگذاشته ما را تو و در خود نگریده
تو شرم نداری که تو را آینه ماییم
تو آینه ناقص کژشکل خریده
ای بیخبر از خویش که از عکس دل تو
[...]
ای یار جفا کرده پیوند بریده
این بود وفاداری و عهد تو ندیده
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده یوسف ندریده
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
[...]
ای آنکه رخ و زلف تو آرایش دیده
گردیده بسی دیده و مثل تو ندیده
از گوشه بسی گوشه نشین را که ببینی
در میکدهها چشم سیاه تو کشیده
چشمت به اشارت دل من برد و فدایت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.