به هرحسنی که می بینم جمالش می نماید رو
به معنی دو یکی یابم به صورت گرچه باشد دو
به من گر شاهد معنی نماید رو به صد صورت
به صد صورت مرا حسنی نماید روی او نیکو
بیا تو آینه بردار و روی خود در آن بنما
که تمثال جمال او شود روشن به چشم تو
اگر در خواب و بیداری وگر مستی و هشیاری
خیالش نقش می بندم نمی باشم دمی با او
تو لطف ساقی ما بین که هر دم می دهد جامی
در آنجا از صفای می به رندان می نماید رو
بیا ای مطرب خوشخوان که شعری گفته ام خوش خوش
قبولش کن ز من قولی برو صورت خوشی می گو
بسی رندان و سرمستان که دیدی یا شنیدستی
ولیکن در همه عالم یکی چون نعمت الله کو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره دارد و میگوید که هر حسنی که میبینم در جمال او جلوهگر است. همچنین عنوان میکند که حتی اگر معشوق به صد شکل هم بیاید، همچنان زیبایی او در دل من نقش میبندد. سپس شاعر دعوت میکند که بخواهند خود را در آینه ببینند تا جمال معشوق را در آن تماشا کنند. همچنین با اشاره به می و باده، به حال رندان و مستها اشاره دارد و در نهایت از مطرب میخواهد که شعر زیبایی را که گفته، بپذیرد و به استقبال او برود. شاعر در پایان به یکتایی نعمتالله در میان رندان و سرمستان اشاره میکند.
هوش مصنوعی: هر خصوصیتی که در زیبایی میبینم، جلوهای از زیبایی اوست. به معنای حقیقی، هر دو چیز و هر صورت، در واقع یکی هستند، حتی اگر ظاهرشان متفاوت باشد.
هوش مصنوعی: اگر معشوق به من معنی عشق را نشان دهد، همچون صدها چهره متفاوت، زیباییاش در چهرهام جلوهگر خواهد شد و رویش به راستی زیباست.
هوش مصنوعی: بیا به آینه نگاه کن و چهرهات را در آن ببین تا زیبایی او در چشم تو نمایان شود.
هوش مصنوعی: هر موقع که خواب هستم یا بیدار، چه مست باشم چه هوشیار، همواره به یاد او هستم و در ذهنم به تصویر میآید، اما هیچگاه نمیتوانم در واقعیت با او باشم.
هوش مصنوعی: لطف و محبت ساقی را ببین که هر لحظه به ما جامی میدهد و با صفای شراب، چهرهی رندان را به ما نشان میدهد.
هوش مصنوعی: بیا ای خواننده خوش صدا، چون شعری برایت سرودهام، آن را با عشق بپذیر و از من قول بگیر که به زیبایی آن را بخوانی.
هوش مصنوعی: بسیاری از آدمهای خوشگذران و سرمست را دیدهای یا دربارهشان شنیدهای، اما در تمام دنیا، یکی چون نعمتالله وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ندیدم در جهان کس را که تا سر پر نبودهست او
همه جوشان و پرآتش کمین اندر بهانه جو
همه از عشق بررسته جگرها خسته لب بسته
ولی در گلشن جانشان شقایقهای تو بر تو
حقایقهای نیک و بد به شیر خفته میماند
[...]
تو، سلطان، چون گدایان را زکوة حسن فرمایی
مرا این بس که زیر پا شوم هنگام بار تو
یقین دانم درین عالم که لا معبود الا ھُو
ولا موجود فی الکونین لا مقصود الا ھُو
چو تیغ لا بدست آری بیا تنها چه غم داری
مجو از غیر حق یاری که لا فتاح الا ھُو
بلا لا لا همه لا کن بگو الله والله جو
[...]
شبی افتاده می رفتم به طوف کعبه آن کو
به گوش هوشم آواز پیاپی آمد از یکسو
اگر پرسد مرا ای سیدا آن تندخو بر گو
نمی دانم نظیری کیست چون می آمدم زان رو
خیالم تا به سرو قامت او گشته هم زانو
گهی با مه برابر می زند گه با فلک پهلو
چنان از صورت آدم گریزانم که در معنی
نمی خواهم که باشد پیش رو آیینهٔ زانو
ز بیم تیر مژگان ای دلا در زلف جا کردی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.