یقین دانم درین عالم که لا معبود الا ھُو
ولا موجود فی الکونین لا مقصود الا ھُو
چو تیغ لا بدست آری بیا تنها چه غم داری
مجو از غیر حق یاری که لا فتاح الا ھُو
بلا لا لا همه لا کن بگو الله والله جو
نظر خود سوی وحدت کن که لا مطلوب الا هُو
هُو الاول هُوالآخر ظهور آمد تجلی او
بذات خود هویدا حق که لا فی الکون الا هُو
الا ای یار شو فانی مگر ثالث مگو ثانی
هوالواحد هوالمقصود لا موجود الا هُو
ھُوالھُو ھُو، ھُوالحق ھُو، ندانم غیر الا ھُو
ھُوالھُو ھُو، ھُوالحق ھُو، نخوانم غیر اِلا ھُو
یکی گویم، یکی جویم، یکی در دل چو گل رویم
همون یک را بیک پویم، نه پویم غیر الا ھُو
بگرد عالم چو گردیدم، ھُو الحق ھُو پسندیدم
یکی خواندم، یکی دیدم، ندیدم غیر الا ھُو
منم غم خوار خود هستم، به جز یاھُو نه دَر دَستم
دِل و جان را به ھُو بستم، نه بستم غیر اِلا ھُو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن به یکتاپرستی و وحدت وجود اشاره میکند و به خداوند به عنوان تنها معبود و مقصود اشاره میکند. او میگوید که در این دنیا هیچ چیزی جز او وجود ندارد و تنها در طلب او باید بود. شاعر تأکید میکند که به جز خدا، هیچ کس دیگری یاری و کمک نمیدهد و باید تمام توجه و نیتمان به او معطوف باشد. او به وحدت و یگانگی خداوند اشاره میکند و بیان میکند که همه چیز نشانه اوست. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که تمام وجود و غمهایش را به خداوند وابسته کرده است و هیچ چیز دیگری نمیطلبد.
هوش مصنوعی: به طور قطع میدانم که در این جهان، جز او معبودی وجود ندارد و هیچ موجودی در این دو جهان نیست که مقصود و هدفی غیر از او داشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که شمشیر را به دست میگیری، نگران نباش و از کسی جز خدا یاری نطلب. خداوند گشایشدهندهای جز خودش نیست.
هوش مصنوعی: درد و مشکلات را رها کن و فقط بگو "خدا" و "خدا". نگاه خود را به سمت وحدت و یگانگی متمرکز کن، چرا که چیزی جز او مطلوب نیست.
هوش مصنوعی: او نخستین و او پایان است، تجلی او در ذات خود آشکار است. حقیقتی که در عالم جز او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای دوست، جز این نیست که خود را در عشق فانی کن و درباره هیچ کس غیر از او نگو. او یگانه است و مقصود نهایی، و هیچ موجودی به جز او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: او همان است، او حقیقت است. من جز او چیزی نمیدانم. او همان است، او حقیقت است. من جز او نخواهم خواند.
هوش مصنوعی: من یکی را میگویم و یک نفر را میجویم، در دل مثل گل میشکفم. همان یکی را به یک اشاره میرسانم و به جز او چیزی را نمیجویم.
هوش مصنوعی: در دنیای گستردهای که به جستجو پرداختم، تنها حقیقت را یافتنم و او را پسندیدم. یک بار او را خواندم و یک بار او را دیدم، اما غیر از او هیچ چیز دیگری را ندیدم.
هوش مصنوعی: من خودم را در غمهایم تنها میدانم و هیچ کس دیگری برایم اهمیت ندارد. قلب و جانم را به او سپردهام و غیر از او هیچ کسی را به خود راه ندادهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ندیدم در جهان کس را که تا سر پر نبودهست او
همه جوشان و پرآتش کمین اندر بهانه جو
همه از عشق بررسته جگرها خسته لب بسته
ولی در گلشن جانشان شقایقهای تو بر تو
حقایقهای نیک و بد به شیر خفته میماند
[...]
تو، سلطان، چون گدایان را زکوة حسن فرمایی
مرا این بس که زیر پا شوم هنگام بار تو
به هرحسنی که می بینم جمالش می نماید رو
به معنی دو یکی یابم به صورت گرچه باشد دو
به من گر شاهد معنی نماید رو به صد صورت
به صد صورت مرا حسنی نماید روی او نیکو
بیا تو آینه بردار و روی خود در آن بنما
[...]
شبی افتاده می رفتم به طوف کعبه آن کو
به گوش هوشم آواز پیاپی آمد از یکسو
اگر پرسد مرا ای سیدا آن تندخو بر گو
نمی دانم نظیری کیست چون می آمدم زان رو
خیالم تا به سرو قامت او گشته هم زانو
گهی با مه برابر می زند گه با فلک پهلو
چنان از صورت آدم گریزانم که در معنی
نمی خواهم که باشد پیش رو آیینهٔ زانو
ز بیم تیر مژگان ای دلا در زلف جا کردی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.