گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

ای منور دیدهٔ مردم به نور روی تو

عالمی آشفته چون باد صبا از بوی تو

عقل می خواهد که گردد گرد کوی تو ولی

گرد اگر گردد نگردد هیچ گرد کوی تو

هر چه می بینم بود در چشم من آئینه ای

می نماید در نظر نقش خیال روی تو

گر به کعبه می روم یا می روم در میکده

واقفی بر حال من باشم به جستجوی تو

ما در این دریا به هر سوئی که کشتی می رود

می رویم و رفتن ما نیست الا سوی تو

قیمت یک موی تو دنیی و عقبی کی دهد

کی ستانم کی دهد یک تارئی از موی تو

زاهد مخمور باشد روز و شب در گفتگو

سید سرمست ما دائم به گفتگوی تو