گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

ز سودای سر زلفت پریشانم به جان تو

محبان تو بسیارند از ایشانم به جان تو

اگر لطفت کند رحمت مرا از خاک بردارد

نثار و پیشکش جان را بر افشانم به جان تو

به هر حالی که می باشم نباشم بی خیال تو

وگر بی تو دمی بودم پشیمانم به جان تو

دلم خلوتسرای تست غیری در نمی گنجد

کجا گنجد چو غیر تو نمی دانم به جان تو

به کفر زلف تو ایمان من آوردم به جان و دل

سر موئی نمی گردم مسلمانم به جان تو

اگر بلبل ثنای گل دو روزی در چمن گوید

منم مداح تو کز جان ثنا خوانم به جان تو

اگر رند خوشی جوئی به میخانه گذاری کن

حریف نعمت الله شو که من آنم به جان تو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو

که هر بندی که بربندی بدرانم به جان تو

من آن دیوانه بندم که دیوان را همی‌بندم

زبان مرغ می‌دانم سلیمانم به جان تو

نخواهم عمر فانی را تویی عمر عزیز من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
نسیمی

نگارا بی‌سر زلفت پریشانم، به جان تو

به جز زلفت نمی‌خواهد دل و جانم، به جان تو

به زلف عنبرافشان، کن علاج ما کزین بهتر

علاج رنج سودایی نمی دانم، به جان تو

به غیر از سجده رویت ز من هر طاعتی کآمد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه