ز سودای سر زلفت پریشانم به جان تو
محبان تو بسیارند از ایشانم به جان تو
اگر لطفت کند رحمت مرا از خاک بردارد
نثار و پیشکش جان را بر افشانم به جان تو
به هر حالی که می باشم نباشم بی خیال تو
وگر بی تو دمی بودم پشیمانم به جان تو
دلم خلوتسرای تست غیری در نمی گنجد
کجا گنجد چو غیر تو نمی دانم به جان تو
به کفر زلف تو ایمان من آوردم به جان و دل
سر موئی نمی گردم مسلمانم به جان تو
اگر بلبل ثنای گل دو روزی در چمن گوید
منم مداح تو کز جان ثنا خوانم به جان تو
اگر رند خوشی جوئی به میخانه گذاری کن
حریف نعمت الله شو که من آنم به جان تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساس عمیق و صمیمانهای نسبت به محبوبش را بیان میکند. او با ناله و واژههایی عاشقانه از جنون و پریشانی خود سخن میگوید و به عشق و علاقهاش به محبوب اعتراف میکند. او تأکید میکند که هیچ چیزی جز عشق محبوب در دلش جا ندارد و خود را کاملاً به او وابسته میداند. شاعر به این نکته اشاره میکند که حتی به خاطر زیبایی زلف معشوقاش از اصل ایمان خود میگذرد و حاضر نیست حتی به اندازه یک موی او از او دور شود. در نهایت، او به میخانه دعوت میکند و خود را به عنوان کسی معرفی میکند که در عشق محبوبش غرق شده و هر لحظهاش را به او تقدیم میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و آرزوی زلفهای تو دچار آشفتگی و بیقراری هستم. جان تو که در میان عاشقان تو جای دارد، من هم یکی از آن عاشقانم.
هوش مصنوعی: اگر لطف و مهرت شامل حال من شود، من با کمال احترام و قربانی کردن جانم، آن را به تو تقدیم میکنم و از خاک به مقام بالاتری ارتقا مییابم.
هوش مصنوعی: در هر شرایطی که هستم، نمیتوانم نسبت به تو غفلت کنم و اگر حتی لحظهای بیتو بودم، از این موضوع بسیار پشیمان هستم.
هوش مصنوعی: دل من فقط جای توست و هیچ کس دیگری در آن جا نمیگیرد. نمیدانم چگونه فردی غیر از تو میتواند در این دل جا بگیرد.
هوش مصنوعی: به خاطر زیباییهای زلف تو، به ایمان و اعتقاد قلبی خودم رسیدهام و برای من هیچ وجدانی در ایمان به اسلام وجود ندارد؛ تنها به خاطر تو و عشقت به این نتیجه رسیدهام.
هوش مصنوعی: اگر بلبل در گوشهای از باغ به مدت دو روز از زیبایی گلها سخن بگوید، به این معناست که من هم با تمام وجودم تو را ستایش میکنم و این ستایش از عمق جانم نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال شادی و خوشی هستی، باید به میخانه بروی و با کسی که نعمتالله نام دارد، دوست شوی؛ چرا که من نیز به خاطر تو به او وابستهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو
که هر بندی که بربندی بدرانم به جان تو
من آن دیوانه بندم که دیوان را همیبندم
زبان مرغ میدانم سلیمانم به جان تو
نخواهم عمر فانی را تویی عمر عزیز من
[...]
نگارا بیسر زلفت پریشانم، به جان تو
به جز زلفت نمیخواهد دل و جانم، به جان تو
به زلف عنبرافشان، کن علاج ما کزین بهتر
علاج رنج سودایی نمی دانم، به جان تو
به غیر از سجده رویت ز من هر طاعتی کآمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.