مرحبا ایچشم جان روشن بنور رای تو
دستگیر دل گه آشفتگی گیسوی تو
هر که دید آن موی و رو در کفر و در اسلام گفت
صبح اسلام است و شام کفر روی و موی تو
پیش شمع روی تو مهر فلک پروانه ایست
جفت شد ماه نو از طاق خم ابروی تو
آفتاب نور بخشی سایه از من وامدار
تا شوم ذره صفت اندر هوای کوی تو
با دل شوریده گفتم بر سر خوان امید
جز جگر ما را نصیبی نیست از پهلوی تو
پیش تیر غمزه خوبان سپر گشتن ز عشق
و آن کمان بالاترست از قوت بازوی تو
گفت کای ابن یمین از من مبین اندوه خویش
دیده میآرد بلاهم سوی من هم سوی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوق میپردازد. شاعر با استفاده از تشبیهات مختلف، از جمله مقایسه معشوق با صبح و شام، به زیباییهای چهره و موی او اشاره میکند. او همچنین احساسات عمیق عشق را بیان میکند و به این نکته اشاره میکند که هیچ کس نمیتواند از زیبایی و جاذبه معشوق فرار کند. در نهایت، شاعر از غم و درد خود میگوید و اینکه این احساسات او را به سوی معشوق میکشاند.
هوش مصنوعی: سلام ای چشمان روشنی که با نور اندیشهات دل را آرام میکنی، در اوقات ناراحتی و آشفتگی، گیسوانت به کمک میآید.
هوش مصنوعی: هر کسی که آن مو و چهره را ببیند، چه در کفر و چه در اسلام، میگوید که صبحگاه، زمان اسلام است و شامگاه، زمان کفر، این نشاندهنده زیبایی و جذابیت تو است.
هوش مصنوعی: در برابر چهرهٔ درخشان تو، ستارهها مانند پروانهای به دور شمع میچرخند و زیبایی تو باعث تجلی و زینت ماه نو شده است که از قوس ابروی تو به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: خورشید با نور خود به من مدد میرساند تا من هم بتوانم در هوای معشوق تو به درجهای از کوچکی و خضوع برسم.
هوش مصنوعی: با دل پر از اضطراب و ناآرامی، به سر سفره امید گفتم که تنها ما هستیم که از جانب تو هیچ چیزی جز درد و رنج نصیبمان نمیشود.
هوش مصنوعی: در برابر تیرهای نگاه زیبارویان، از عشق سپر میشوم، زیرا این کمان عشق از نیروی دست تو هم بالاتر است.
هوش مصنوعی: گفت ای فرزند یمین، غم و اندوه خود را بر من آشکار نکن، زیرا این دردها هم به من میرسند و هم به تو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شد سرشگم ز آرزوی روی تو چون روی تو
وز فراق روی تو بگداختم چون موی تو
جان من پاینده اندر تن ز مشگین موی تست
دل بود روشن ز روی فرخ دلجوی تو
از نهیب تیر مژگان و کمان ابرویت
[...]
سوی من شادی نیاید،تا نیایم سوی تو
روی شادی آن زمان بینم که بینم روی تو
من دلی دارم که در وی روی شادی هیچ نیست
غیر از آن ساعت که آرد باد صبحم بوی تو
هر کسی از غم پناه خود به جایی میبرد
[...]
ای شهنشاهی که ترک آسمان بندد کمر
از برای بندگی کمترین هندوی تو
بر مثال استره سر در شکم پنهان کند
روزگار آنرا که جوید نقص یکتا موی تو
کمترین بندگان ابن یمین کز اعتقاد
[...]
ای منور دیدهٔ مردم به نور روی تو
عالمی آشفته چون باد صبا از بوی تو
عقل می خواهد که گردد گرد کوی تو ولی
گرد اگر گردد نگردد هیچ گرد کوی تو
هر چه می بینم بود در چشم من آئینه ای
[...]
شاه خوبانی و ترکان خطا هندوی تو
سرکشان را طوق گردن حلقه گیسوی تو
تا تو رفتی آفتاب از زر همی تابد طناب
تا زند این خیمه فیروزه در اردوی تو
مدعی گیرم که چون آیینه رویین تن شود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.