گنجور

 
اسیری لاهیجی

ای منور هر دو عالم ز آفتاب روی تو

وی معطر ملک جان از زلف عنبر بوی تو

کفر پنهان گشت و ایمان حقیقی شد عیان

تا نقاب زلف افتاد از جمال روی تو

هر کسی را میل دل باشد بسوی این و آن

میل جان ما بعالم نیست الا سوی تو

حاجیانرا دل طواف کعبه میخواهد ولی

وایه جانم نباشد غیر طوف کوی تو

می برد از عاشقان هر دم بطراری و فن

صبر و هوش و دین و دل آن نرگس جادوی تو

تا ز دست درد هجران جان برد جویای وصل

میرود بی پا و سر در راه جست و جوی تو

چون اسیری کی کند منزل بمأوای دو کون

گر بیابد جا دل دیوانه در پهلوی تو

 
 
 
قطران تبریزی

شد سرشگم ز آرزوی روی تو چون روی تو

وز فراق روی تو بگداختم چون موی تو

جان من پاینده اندر تن ز مشگین موی تست

دل بود روشن ز روی فرخ دلجوی تو

از نهیب تیر مژگان و کمان ابرویت

[...]

اوحدی

سوی من شادی نیاید،تا نیایم سوی تو

روی شادی آن زمان بینم که بینم روی تو

من دلی دارم که در وی روی شادی هیچ نیست

غیر از آن ساعت که آرد باد صبحم بوی تو

هر کسی از غم پناه خود به جایی می‌برد

[...]

ابن یمین

مرحبا ایچشم جان روشن بنور رای تو

دستگیر دل گه آشفتگی گیسوی تو

هر که دید آن موی و رو در کفر و در اسلام گفت

صبح اسلام است و شام کفر روی و موی تو

پیش شمع روی تو مهر فلک پروانه ایست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
شاه نعمت‌الله ولی

ای منور دیدهٔ مردم به نور روی تو

عالمی آشفته چون باد صبا از بوی تو

عقل می خواهد که گردد گرد کوی تو ولی

گرد اگر گردد نگردد هیچ گرد کوی تو

هر چه می بینم بود در چشم من آئینه ای

[...]

جامی

شاه خوبانی و ترکان خطا هندوی تو

سرکشان را طوق گردن حلقه گیسوی تو

تا تو رفتی آفتاب از زر همی تابد طناب

تا زند این خیمه فیروزه در اردوی تو

مدعی گیرم که چون آیینه رویین تن شود

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه