ای منور هر دو عالم ز آفتاب روی تو
وی معطر ملک جان از زلف عنبر بوی تو
کفر پنهان گشت و ایمان حقیقی شد عیان
تا نقاب زلف افتاد از جمال روی تو
هر کسی را میل دل باشد بسوی این و آن
میل جان ما بعالم نیست الا سوی تو
حاجیانرا دل طواف کعبه میخواهد ولی
وایه جانم نباشد غیر طوف کوی تو
می برد از عاشقان هر دم بطراری و فن
صبر و هوش و دین و دل آن نرگس جادوی تو
تا ز دست درد هجران جان برد جویای وصل
میرود بی پا و سر در راه جست و جوی تو
چون اسیری کی کند منزل بمأوای دو کون
گر بیابد جا دل دیوانه در پهلوی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش زیبایی و جاذبه معشوقهای پرداخته است که نور و روح زندگی را به عالم بخشیده است. شاعر به نمادهای عاشقانه مانند زلف و روی معشوق اشاره کرده و بیان میکند که هر چیز غیر از عشق او برای دلهای عاشق بیمعناست. حاجیان به سوی کعبه میروند، اما دل شاعر تنها به دنبال کوی معشوق است. همچنین، او از داغ هجران میگوید و در آرزوی وصال معشوق با تمام وجود در جستجوی اوست. در نهایت، شاعر میگوید که مانند اسیری که جایی برای آرامش ندارد، او نیز تنها در کنار معشوق میتواند آرام بگیرد.
هوش مصنوعی: ای که نورانیت به مانند خورشید در هر دو جهان میدرخشد و بوی خوش زلفهای تو، عطر روح جهان را پر کرده است.
هوش مصنوعی: بیایمانی به تدریج پنهان گشت و ایمان واقعی خود را نشان داد، این اتفاق زمانی رخ داد که زلفها از چهرهی زیبای تو کنار رفتند.
هوش مصنوعی: هر فردی تمایل دارد به سمت این و آن برود، ولی عشق و جان ما تنها به سمت تو معطوف است.
هوش مصنوعی: حجاج به دور کعبه میچرخند و دلشان فقط در پی آن است، اما جان من فدای عشق توست و هیچ چیز جز طواف در کوی تو برای من ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: نرگس سحری تو هر لحظه عاشقان را با شوق و هیجان میگیرد و صبر، خرد، ایمان و دل آنها را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: هر کس که از درد جدایی رنج میبرد، با عطش وصال تو روانه است، حتی اگر در این مسیر هیچ پا و سری نداشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که کسی در حال اسیری باشد، چگونه میتواند در دو جهان آرامش یابد؟ اگر دل دیوانهاش در کنار تو مکانی پیدا کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شد سرشگم ز آرزوی روی تو چون روی تو
وز فراق روی تو بگداختم چون موی تو
جان من پاینده اندر تن ز مشگین موی تست
دل بود روشن ز روی فرخ دلجوی تو
از نهیب تیر مژگان و کمان ابرویت
[...]
سوی من شادی نیاید،تا نیایم سوی تو
روی شادی آن زمان بینم که بینم روی تو
من دلی دارم که در وی روی شادی هیچ نیست
غیر از آن ساعت که آرد باد صبحم بوی تو
هر کسی از غم پناه خود به جایی میبرد
[...]
مرحبا ایچشم جان روشن بنور رای تو
دستگیر دل گه آشفتگی گیسوی تو
هر که دید آن موی و رو در کفر و در اسلام گفت
صبح اسلام است و شام کفر روی و موی تو
پیش شمع روی تو مهر فلک پروانه ایست
[...]
ای منور دیدهٔ مردم به نور روی تو
عالمی آشفته چون باد صبا از بوی تو
عقل می خواهد که گردد گرد کوی تو ولی
گرد اگر گردد نگردد هیچ گرد کوی تو
هر چه می بینم بود در چشم من آئینه ای
[...]
شاه خوبانی و ترکان خطا هندوی تو
سرکشان را طوق گردن حلقه گیسوی تو
تا تو رفتی آفتاب از زر همی تابد طناب
تا زند این خیمه فیروزه در اردوی تو
مدعی گیرم که چون آیینه رویین تن شود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.