تو سلطانی به حسن امروز و مه رویان گدای تو
کنم جان عزیز خود فدای که فدای تو
نوائی از تو می خواهم اگر انعام فرمائی
چه خوش باشد اگر یابد نوائی بینوای تو
دلم خلوتسرای تست غیری درنمی گنجد
ندارم در همه عالم کسی دیگر به جای تو
گذشتم از خودی بی شک برای دولت وصلت
به صدق دل شدم دائم برای تو برای تو
اگر چه زاهد رعنا بهشت جاودان جوید
بهشت جاودان من در خلوتسرای تو
هوای تست عمر من همیشه از خدا خواهم
چه خوش عمری که من دارم که هستم در هوای تو
مشو بیگانه از سید که سید رند سرمست است
به جای خویش می دارش که باشد آشنای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و ارادت عمیق به معشوق است. شاعر از اهمیت و جایگاه محبوب خود در زندگیاش صحبت میکند و اظهار میدارد که هیچ کس را به جز او در دل ندارد. او بیان میکند که به خاطر عشق معشوق، از خود میگذرد و به سعادت و خوشبختی در کنار او فکر میکند. شاعر همچنین به بهشت جاودان اشاره میکند که برای او فقط در کنار محبوبش معنا دارد. در نهایت، از هوای محبوبش به عنوان عنصر حیاتش یاد میکند و از دیگران میخواهد که به این عشق احترام بگذارند.
هوش مصنوعی: تو امروز زیبایی و مانند ماه، من هم جان عزیزم را فدای تو میکنم، چون تو برای من مانند یک سلطان هستی.
هوش مصنوعی: از تو صدایی میخواهم اگر لطف کنی. چه زیبا خواهد بود اگر صدایی از طرف تو نصیب این ناتوان بشود.
هوش مصنوعی: دل من تنها به تو تعلق دارد و هیچ کس دیگری در آن جا ندارد. در تمام دنیا هیچ کسی برای من به اندازه تو اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: از خودم عبور کردم چون به دنبال خوشبختی وصال تو بودم و با قلبی صادق همیشه برای تو هستم.
هوش مصنوعی: هرچند زاهد زیبا به دنبال بهشت ابدی است، اما بهشت حقیقی من در کنار تو و در خلوتگاه تو قرار دارد.
هوش مصنوعی: احساس من نسبت به تو مانند زمزمهای است که همیشه در دل دارم. عمر من به خاطر تو شکل میگیرد و همیشه از خدا میخواهم که این عمر را برایم حفظ کند، چرا که بودن در کنار تو برایم زیبا و ارزشمند است.
هوش مصنوعی: از سید دور نشو، چون او شخصی باهوش و سرگرم است. در جایش او را نگهدار تا دوست و آشنا برای تو باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو شیرینتر نمود ای جان مها شور و بلای تو
بهشتم جان شیرین را که میسوزد برای تو
روان از تو خجل باشد دلم را پا به گل باشد
مرا چه جای دل باشد چو دل گشتهست جای تو
تو خورشیدی و دل در چه بتاب از چه به دل گه گه
[...]
دلم آشفته شد، جانا، به بالای بلای تو
بکن رحمی به جان من که گشتم مبتلای تو
اگر رای تو این باشد که من دانم جفا بینم
جفای جمله عالم را کشم، جانا، برای تو
میان بگشای، ورنه پیرهن صد چاک خواهم زد
[...]
زهی چشمی که می بینیم دایم این لقای تو
منور کرد چشم ما همیشه آن ضیای تو
بیا ای جان و خوشدل باش اگر کشته شوی در عشق
که صد جانت دهد جانان ز بهر خونبهای تو
هوای تست در جانم که می دارد مرا زنده
[...]
دمی کز تن جدا سازد سرم تیغ جفای تو
تن زارم روان در سجده افتد پیش پای تو
بیا، تا نقد جان را برفشانم در هوای تو
بنه پا بر سرم، تا سر نهم بر خاک پای تو
معاذالله! مرا در دادن جان نیست تقصیری
نه یک جان بلکه گر صد جان بود، سازم فدای تو
مرا تا مبتلا کردی، اسیر صد بلا کردی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.