گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

تو سلطانی به حسن امروز و مه رویان گدای تو

کنم جان عزیز خود فدای که فدای تو

نوائی از تو می خواهم اگر انعام فرمائی

چه خوش باشد اگر یابد نوائی بینوای تو

دلم خلوتسرای تست غیری درنمی گنجد

ندارم در همه عالم کسی دیگر به جای تو

گذشتم از خودی بی شک برای دولت وصلت

به صدق دل شدم دائم برای تو برای تو

اگر چه زاهد رعنا بهشت جاودان جوید

بهشت جاودان من در خلوتسرای تو

هوای تست عمر من همیشه از خدا خواهم

چه خوش عمری که من دارم که هستم در هوای تو

مشو بیگانه از سید که سید رند سرمست است

به جای خویش می دارش که باشد آشنای تو

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

چو شیرینتر نمود ای جان مها شور و بلای تو

بهشتم جان شیرین را که می‌سوزد برای تو

روان از تو خجل باشد دلم را پا به گل باشد

مرا چه جای دل باشد چو دل گشته‌ست جای تو

تو خورشیدی و دل در چه بتاب از چه به دل گه گه

[...]

امیرخسرو دهلوی

دلم آشفته شد، جانا، به بالای بلای تو

بکن رحمی به جان من که گشتم مبتلای تو

اگر رای تو این باشد که من دانم جفا بینم

جفای جمله عالم را کشم، جانا، برای تو

میان بگشای، ورنه پیرهن صد چاک خواهم زد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

زهی چشمی که می بینیم دایم این لقای تو

منور کرد چشم ما همیشه آن ضیای تو

بیا ای جان و خوشدل باش اگر کشته شوی در عشق

که صد جانت دهد جانان ز بهر خونبهای تو

هوای تست در جانم که می دارد مرا زنده

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
بابافغانی

دمی کز تن جدا سازد سرم تیغ جفای تو

تن زارم روان در سجده افتد پیش پای تو

هلالی جغتایی

بیا، تا نقد جان را برفشانم در هوای تو

بنه پا بر سرم، تا سر نهم بر خاک پای تو

معاذالله! مرا در دادن جان نیست تقصیری

نه یک جان بلکه گر صد جان بود، سازم فدای تو

مرا تا مبتلا کردی، اسیر صد بلا کردی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه