به حمدالله که من امروز از بند بلا جستم
به دام عشق افتادم ز دست عقل وارستم
چنان حیران ساقیم که جام از می نمیدانم
چنان مستم که از مستی نمی دانم که من مستم
چو گشتم از فنا فانی چه می جوئی بقای من
چو من مستغرق اویم چه دانم نیست از هستم
اگر چه ذره ای بودم رسیدم تا به خورشیدی
اگرچه قطره ای بودم ولی با بحر پیوستم
مگر من شیشهٔ تقوی زدم بر سنگ قلاشی
که شد مشهور در عالم که توبه باز بشکستم
خراباتست و من سرمست و ساقی جام می بر دست
به جز ساقی سرمستان که می گیرد دگر دستم
ندیم بزم آن شاهم حریف نعمت اللهم
کناری کردم از عالم میان در خدمتش بستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حالتهای روحانی و عرفانی شاعر میپردازد. شاعر از رهایی از مشکلات و بلاها صحبت میکند و به عشق و حالتی مستغرق در آن اشاره دارد. او تجربه مستی را توصیف میکند که در آن، هیچ گونه آگاهی از حالت خود ندارد. با تواضع به این نکته میپردازد که حتی اگر به نظر چیز ناچیزی بیاید، به حقیقتی بزرگ و حقیقت وحدت با خداوند دست یافته است. به نوعی، او از دنیا و مادیات فاصله گرفته و در عوالم بالاتر روحانی غوطهور است. در نهایت، شاعر خود را در حال میبیند و در خدمت کسی است که مایه رحمت و نعمت است.
هوش مصنوعی: خوشحالم که امروز از مشکلات و دردسرها رهایی یافتم و در دام عشق گرفتار شدم و از قید عقل آزاد گشتم.
هوش مصنوعی: من آنقدر غرق در نوشیدن شراب هستم که نمیتوانم تشخیص دهم جامی در دست دارم یا نه، و به قدری در حالت مستی قرار دارم که حتی نمیفهمم این حالتی که دارم مستی است.
هوش مصنوعی: وقتی که از نابودی به دور شدم، دیگر به دنبال بقا نیستم. وقتی که به طور کامل در او غرق شدهام، چه میدانم که وجودم چیست یا نیست؟
هوش مصنوعی: من که در ابتدا جزئی کوچک و ناچیز بودم، اکنون به عظمت خورشید رسیدهام. گرچه فقط یک قطره بودم، اما توانستم به دریای بزرگ بپیوندم.
هوش مصنوعی: آیا من مثل شیشهای با تقوا هستم که بر سنگی بیفکری بیفتد و بشکند؟ چون همه میدانند که توبهام را زیر پا گذاشتهام و این موضوع در دنیا به شهرت رسیده است.
هوش مصنوعی: محل خوشگذرانی و لذتبردن است و من تحت تأثیر نوشیدنیام و ساقی جام شراب را در دست دارم. به جز ساقی که سرمستان را مینوشاند و دست من را به دست میگیرد، هیچ کس دیگری نیست.
هوش مصنوعی: در جمع و محفل آن شاه، من در کنار نعمت، از دنیای بیرون فاصله گرفتم و در خدمت او مشغول شدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الا ای ساقی دلبر مدار از می تهی دستم
که من دل را دگرباره به دام عشق بربستم
مرا فصل بهار نو به روی آورد کار نو
دلم بربود یار نو بشد کار من از دستم
اگر چه دل به نادانی به او دادم به آسانی
[...]
من از تشریف مولانا چنان تنگ آمدم الحق
که در وی می گمان بردم که من ماهی در شستم
از آن دراعّۀ تنگم قبای صبر تنگ آمد
بلی چون تنگ روزیّم به رزق خویش پیوستم
چو شرط آمد که هر ظرفی بود از جنس مظروفش
[...]
ترش رویی و خشمینی چنین شیرین ندیدستم
ز افسونهاش مجنونم ز افسانهاش سرمستم
بتان بس دیدهام جانا ولیکن نی چنین زیبا
تویی پیوندم و خویشم کنون در خویش درجستم
همه شب از پریشانی چنان بودم که می دانی
[...]
من از دنیا و مافیها دل اندر نیکوان بستم
عجب دارم که بشکیبم ز روی خوب تا هستم
مرا باید که در دستم بود زلف پری رویان
چه باشد گر دهد یا نه مریدی بوسه بر دستم
خیال مهر ورزیدن نبود اندر سرم لیکن
[...]
ز عشقت خواستم از جان و یک دم با تو ننشستم
بریدم از جهان بهر تو و با تو نپیوستم
تو در ابرو گره بستی و گفتی «خون تو ریزم »
من این فال مبارک را درون دل گره بستم
ندارم حد آن کز شب روان زلف تو لافم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.