ز عشقت خواستم از جان و یک دم با تو ننشستم
بریدم از جهان بهر تو و با تو نپیوستم
تو در ابرو گره بستی و گفتی «خون تو ریزم »
من این فال مبارک را درون دل گره بستم
ندارم حد آن کز شب روان زلف تو لافم
ولیکن این قدر دانم که در کویت سگی هستم
چو ارزان نیست آن دولت که پیشت بار یابد کس
مرا این دولت ارزانی که بر خاک درت بستم
تو در دل شستی و جان این سخن گفت و برون آمد
«مبارک باد خصم خانه را منزل که من جستم »
بر بالای همچو تیر گر بنشست پهلویم
مرا تیری ست در پهلو، چو پهلوی تو بنشستم
کسی را مست کن زان لب که هشیاری کند دعوی
مرا خود سالها باشد که هم بر یاد او مستم
به غمزه عاشقی را کش که او را زنده می دانی
که من از دولت هجرت ز ننگ زیستن رستم
گله می کرد خسرو کز جفا بشکستیم، گفتی
«چه شد، کردم سفالی خرد، در نعل تو بشکستم »
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق بیپایان خود سخن میگوید و به تضاد میان عشق و جدایی اشاره دارد. او تمام وجودش را برای عشق معشوق فدای میکند، اما همچنان از این که نتوانسته به او بپیوندد، رنج میبرد. ابروهای معشوقش باعث میشود که از محبت او به خونی بریزد، و شاعر این عشق را برای خود فال نیک میداند. او خود را مانند سگی در درگاه معشوق میبیند و بر این باور است که عشق او ارزشی والاتر از همه چیز دارد. در حالی که از عاطفه و مشقت عشق صحبت میکند، به یادآوری محبوبی که در زندگیاش تأثیرگذار بوده، به غم و درد خود اشاره میکند. شاعر در نهایت از شکست و جفا در عشق میگوید و به شکستی که در دلش وجود دارد، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، از زندگی خود خواستم و حتی یک لحظه هم نتوانستم با تو باشم. از جهان جدا شدم ولی نتوانستم به تو بپیوندم.
هوش مصنوعی: تو با ابروهایت اشارهای کردی و گفتی که به خاطر من خون میریزی. من هم این فال خوشیمنی را در قلبم نگه داشتم.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم اوج زیبایی و جذبهی شبزلف تو را توصیف کنم، اما میدانم که در سرزمین تو، حتی به اندازهی یک سگ هم به حساب میآیم.
هوش مصنوعی: اگر آن نعمت و خوشبختی که در کنارت است، ارزان نباشد، پس هیچکس به من نمیتواند بگوید که آنچه من دارم بیارزش است. این خوشبختیای که من دارم، حتی اگر در برابر درگاه تو باشد و بر زمین تو قرار گیرد، برای من گرانبهاتر از هر چیز دیگر است.
هوش مصنوعی: تو در دل خود آرزو میپروری و این سخن از جانت برمیآید که خوشا به حال رقیب که خانهاش را یافته، در حالی که من دنیای خود را جستجو میکنم.
هوش مصنوعی: اگر کسی بر روی تیر بلندی نشسته باشد و کنار من باشد، من نیز با او احساس درد میکنم، مانند تیری که در پهلوی من است زمانی که کنارش مینشینم.
هوش مصنوعی: کسی را با بوسهای از آن لب مست کن که بتواند هشیارانه دعوی من را بپذیرد؛ چون سالها است که من تنها به یاد او مست و محبوب او هستم.
هوش مصنوعی: با نگاهی عاشقانه، دل یک عاشق را بکش، چرا که میدانی او زنده است. من از سرنوشت دوری، از عذاب زندگی خستهام.
هوش مصنوعی: خسرو از بیوفایی و ظلمی که به او شده بود شکایت میکرد و گفت: "چرا اینطور شد؟" که در جواب او گفته شد: "من یک سفال کوچک را را در نعل تو شکستم."
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الا ای ساقی دلبر مدار از می تهی دستم
که من دل را دگرباره به دام عشق بربستم
مرا فصل بهار نو به روی آورد کار نو
دلم بربود یار نو بشد کار من از دستم
اگر چه دل به نادانی به او دادم به آسانی
[...]
من از تشریف مولانا چنان تنگ آمدم الحق
که در وی می گمان بردم که من ماهی در شستم
از آن دراعّۀ تنگم قبای صبر تنگ آمد
بلی چون تنگ روزیّم به رزق خویش پیوستم
چو شرط آمد که هر ظرفی بود از جنس مظروفش
[...]
ترش رویی و خشمینی چنین شیرین ندیدستم
ز افسونهاش مجنونم ز افسانهاش سرمستم
بتان بس دیدهام جانا ولیکن نی چنین زیبا
تویی پیوندم و خویشم کنون در خویش درجستم
همه شب از پریشانی چنان بودم که می دانی
[...]
من از دنیا و مافیها دل اندر نیکوان بستم
عجب دارم که بشکیبم ز روی خوب تا هستم
مرا باید که در دستم بود زلف پری رویان
چه باشد گر دهد یا نه مریدی بوسه بر دستم
خیال مهر ورزیدن نبود اندر سرم لیکن
[...]
من از دیوانگی خالی نخواهم بود تا هستم
که رویت میکند هشیار و بویت میکند مستم
صدم دشمن به شمشیر ملامت خون همی ریزد
کدامین را توانم زد؟ که نه تیرست و نه شستم
سر خود را فدا کردم گل یک وصل ناچیده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.