سخنی خوش به ذوق می گویم
یاری از اهل ذوق می جویم
بزم عشق است و خرقهٔ سالوس
عاشقانه مدام می شویم
عشق و معشوق و عاشق خویشم
لاجرم غیر خود نمی پویم
من و او و تو چون یگانه شدیم
تو منی ای عزیز من اویم
آفتابی در آینه بنمود
روشن از نور روی مه رویم
روح قدسی خموش خواهد بود
در مقامی که من سخن گویم
یک زمان سیدم دمی بنده
گاه سلطان و گاه انجویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جوانی تو را کجا جویم
با که گویم غم تو گر گویم
یاسمین تو تا سمن گشته ست
سمن و یاسمین نمی بویم
نزد خوبان سیاه روی شوم
[...]
من به منزل درم چه ره جویم
نیستم من جُنُب چه سر شویم
فخر دین ، اعتقاد من دانی
که همیشه هوای تو جویم
دورم از مجلست و لیک مقیم
در مجالس دعای تو گویم
سال و مه ورد مدح تو خوانم
[...]
غرض آن به که از تو میجویم
سخن آن به که با تو میگویم
بعد ازین رخ به خون همی شویم
زار می گریم و همی گویم:
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.