هر کجا حسن خوشی می نگرم
جان به عشق تو به او می سپرم
نگرانم به جمال خوبان
چه کنم حسن تو را می نگرم
دم به دم کلک خیالت به کرم
صورتی نقش کند در نظرم
می خورم جام می عشق مدام
غم بیهودهٔ عالم نخورم
به هوای در میخانهٔ تو
از سر هر دو جهان در گذرم
تا ز اسرار می و دیر مغان
خبری یافته ام بی خبرم
بندهٔ سید سرمستانم
پیش رندان جهان معتبرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر ابراز عشق و محبت خود را نسبت به محبوبش بیان میکند. او میگوید هر جا زیبایی را میبیند، جانش را به عشق محبوبش میسپارد و نگران زیباییهای دیگران است. به عشق محبوبش، خیال او را در ذهنش ترسیم میکند و از زندگی و غم دنیا فاصله میگیرد. شاعر با اشاره به میخانه، نشان میدهد که به خاطر عشق و شوق به معشوق، از همه چیز میگذرد و خود را به آن عالم تسلیم کرده است. او همچنین خود را بندهای از سرمستان و رندان میداند که در این دنیا جایگاهی معتبر دارد.
هوش مصنوعی: هر جایی که زیبایی و خوشی را میبینم، جانم را ما برای عشق تو فدای او میکنم.
هوش مصنوعی: نگرانم که در مقابل زیبایی خوبان چه تأثیری باید داشته باشم، زیرا همواره زیبایی تو را در نظر دارم.
هوش مصنوعی: هر لحظه، خیال تو با لطف و زیباییات در ذهنم تصویر میشود.
هوش مصنوعی: من شادابم و پیوسته به نوشیدن شراب عشق مشغولم و هرگز غمهای بیفایده دنیا را به خودم راه نمیدهم.
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و زیباییهایی که در میخانهٔ تو وجود دارد، از تمام مسایل و مشکلات زندگی عبور میکنم.
هوش مصنوعی: من از رازهای می و مکانهایی که مغان در آنجا حاضر هستند، چیزهایی به دست آوردهام، اما در عین حال اطلاعاتم کامل نیست و هنوز در نادانی به سر میبرم.
هوش مصنوعی: من بندهٔ سرور اهل معرفتم و در میان رندان و عارفان، اعتبار و مقام ویژهای دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه ترا رای که در من نگری
نه مرا زهره که در تو نگرم
خود بیکباره بکش تا برهیم
من زدست تو تو از درد سرم
خبرت هست که خون شد جگرم
وز می عشق تو چون بی خبرم
زآرزوی سر زلف تو مدام
چون سر زلف تو زیر و زبرم
نتوان گفت به صد سال آن غم
[...]
وه که امروز بحال دگرم
تو چه دانی که نداری خبرم
از همه خرمئی دور از تو
تا ز تو دور ترم، دور ترم
نه تو را، رای که بر من نگری
[...]
ای ز خاک در تو تاج سرم
خود همینست بعالم هنرم
نم کلک تو و خاک در تست
حاصل خشک و تر بحر و برم
عقدها گوهر ازو بربایم
[...]
تا کی از دست تو خونابه خورم؟
رحمتی، کز غم خون شد جگرم
لحظه لحظه بترم، دور از تو
دم به دم از غم تو زارترم
نه همانا که درین واقعه من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.