ای ز خاک در تو تاج سرم
خود همینست بعالم هنرم
نم کلک تو و خاک در تست
حاصل خشک و تر بحر و برم
عقدها گوهر ازو بربایم
گر بود بر سر کلکت ظفرم
تابع حکم تو آمد تقدیر
کرد معلوم قضا این قد رم
با شکر باری نوک قلمت
سخت نا معتقد نیشکرم
تا بدیدم صور الفاظت
در نظر هیچ نیاید در رم
اگرم ملک سلیمالن بخشی
باشد از همّت تو ما حضرم
همه مهر تو چکد از رگ من
گر زند دست فلک نیشترم
همه سر سبزی وجودت که ز بحر
حاصلی نیست بجز شور و شرم
تا رضا سخطت روی نمود
گشت روشن سبب نفع و ضرم
یادگارند ز رنگ و بویت
صبح تابان و نسیم سحرم
گفت کیوان : که من آن هندویم
کز پی پاس ببام تو برم
نکنم بندگیت پس چه کنم؟
که نه من خوبتر ازماه و خورم
گرچه در عالم نظم آن ملکم
کز معانیست حشر در حشرم
ورچه سرتاسر عالم بگرفت
شعر من بنده چو صیت پدرم
کی بمدح تو رسد خاطر من ؟
نه بهر حال که هستم بشرم؟
آسمان گفت مرا آن هوس است
کآستان تو بود مستقرم
چون بلندی طلبیدم ناچار
هر شبی تا بسحر در سهرم
ماجراییست مرا خوش بشنو
گرچه از گفتن آن بر حذرم
حجّتی دارم و شد مدّتها
کز پی حفظش خونین جگرم
گاه حرزی کنمش بر بازو
گاه تعویذ بود بر کمرم
بس که میخوانم باز
همه چون آب روان شد زبرم
آنچنان کرد حوادث طیّش
که دگر نام زنشرش نبرم
از پی تقویت او همه سال
کاغذ پشت و سریشت برم
بد تنگ روی و کنون پشت قویست
از چه ؟ از کاغذ بی حدّ و مرم
بس که در سر زنمش پنداری
که من آن هدهدک نامه برم
گنج نامه ست و برو مسطورست
صامت و ناطق و عین و اثرم
سر جریده ز وی اندر گیرم
چون تفاصیل ذخایر شمرم
همچو در نامۀ محشر عاصی
بسکه در وی بتحیّر نگرم
عکس آن لون بیاض است و سواد
که بماندست چنین در بصرم
دور نبود که حروفش یک یک
حک کند دیده بتیغ نظرم
دوش می گفت زبان حالش
حسب حالی خوش شیرین ترم
منم آن خامش گویا که بحکم
چاکرانند قضا و قدرم
حق بگویم همه کس را در روی
ورچه از آب تنک روی ترم
حجّتی قاطعم و گاه نفاذ
شکل تدویر زر آمد سپرم
ناصر حقّم و هرجا که روم
برخط عدل بود رهگذرم
گردنانرا سر برخطّ منست
زانکه هم داور و هم دادگرم
ختم کاری بشهادت آمد
زانکه بر نام خدایست سرم
سرگذشت قلم از من پرسید
که زتاریخ جهان با خبرم
حافظ مالم ، و از راه صفت
همچو ماری بسر گنج برم
آن مذکّر صفتم کز ره نطق
منکرانرا سوی حق راهبرم
قاضیان از سخنم کار کنند
شرع کردست چنین معتبرم
گاه در دست بود جلوه گهم
گاه بر فرق بود مستترم
لعبتی سیم تن دل سیهم
جوهری کم خطر باخطرم
از لطیفیّ تن و نازکیم
باشد لز قطرۀ آبی خیرم
چه چابک بسته میان و سبکم
لاجرم چه حضر و چه سفرم
تازه چون ماه نوم دایم از آنک
نکند کهنه مسیر قمرم
زانکه از عقد حسابم گیرند
در حساب آمد ، چون عقد زرم
مفلسانرا شده ام گردن بند
پس نه عقد زر ، عقد گهرم
غنچه آسا همه در زر پیچم
زان بهر بادی زیر و زبرم
باد برباید چون گلبرگم
آب بگذارد همچون شکرم
همچو آیینه ز آهی تبهم
همچو خاشاک ببادی بپرم
طول و عرضیست مرا هر ساعت
ورچه درهم شده و مختصرم
مار خفته ست مرا نام از آنک
زرنگه دارم و خود خاک خورم
گاه آشفته بخود برپیچان
گاه آهسته و بسته ز فرم
گاه کوتاه شوم گاه دراز
راست چون جعد یکی خوش پسرم
شاهدان بسته و صلم بودند
گرچه اکنون بخلاقت سمرم
بر سر من چه نوشتست قضا؟
که گرفتار بدست تو درم
تا کی از دست تو بر خود پیچم؟
کاغذین جامه ز تو چند درم؟
اجلم شد سپری مدّتهاست
گرچه من راه بقا می سپرم
خط من گشت چو موی تو سپید
بس که گردانی از در بدرم
جز سیه رویی من حاصل چیست؟
که بهر محضری آری بدرم
در خطم از تو که هر لحظه کنی
عرضه بر خواجه بدستی دگرم
ای دریغا اگرم زر باشد
ورچه بی فایده باشد اگرم
گرچه بر من رقم تحریرست
چون مکاتب ز تو خود را بخرم
سرورا! صدرا! احوال همه
عرضه کردم که نبد زان گزرم
بکش این درد سر و باز رهان
بخداوندی ازین دردسرم
هم مرا زو و هم او را از من
تو بزر بازخر ، ارنی بدرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه ترا رای که در من نگری
نه مرا زهره که در تو نگرم
خود بیکباره بکش تا برهیم
من زدست تو تو از درد سرم
خبرت هست که خون شد جگرم
وز می عشق تو چون بی خبرم
زآرزوی سر زلف تو مدام
چون سر زلف تو زیر و زبرم
نتوان گفت به صد سال آن غم
[...]
وه که امروز بحال دگرم
تو چه دانی که نداری خبرم
از همه خرمئی دور از تو
تا ز تو دور ترم، دور ترم
نه تو را، رای که بر من نگری
[...]
تا کی از دست تو خونابه خورم؟
رحمتی، کز غم خون شد جگرم
لحظه لحظه بترم، دور از تو
دم به دم از غم تو زارترم
نه همانا که درین واقعه من
[...]
هر کجا حسن خوشی می نگرم
جان به عشق تو به او می سپرم
نگرانم به جمال خوبان
چه کنم حسن تو را می نگرم
دم به دم کلک خیالت به کرم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.