گنجور

 
شهید بلخی

مرا به جان تو سوگند و صعب سوگندی

که هرگز از تو نگردم نه بشنوم پندی

دهند پندم و من هیچ پند نپذیرم

که پند سود ندارد به جای سوگندی

شنیده‌ام که بهشت آن کسی تواند یافت

که آرزو برساند به آرزو‌مندی

هزار کبک ندارد دل یکی شاهین

هزار بنده ندارد دل خداوندی

تو را اگر ملک چینیان بدیدی روی

نمار بردی و دینار برپراکندی

و گر تو را ملک هندوان بدیدی موی

سجود کردی و بت‌خانه‌ها برکندی

به منجنیق عذاب اندرم چو ابراهیم

به آتش حسراتم فکند خواهندی

تو را سلامت باد ای گل بهار بهشت

که سوی قبله‌ی رویت نماز خوانندی

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
جمال‌الدین عبدالرزاق

خدایگان افاضل رشید دولت و دین

جهان سروری و عالم هنرمندی

زبیم آنکه خداوند را ملال بود

دراز می نکنم شرح آرزومندی

ایا بلطف بفرزندیم پذیرفته

[...]

سعدی

چه باز در دلت آمد که مهر برکندی

چه شد که یار قدیم از نظر بیفکندی

ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست

هنوز وقت نیامد که بازپیوندی

بود که پیش تو میرم اگر مجال بود

[...]

حکیم نزاری

نمازِ شام رسید ای بتِ سمرقندی

بساز چنگ و بزن پرده نهاوندی

اگر چو چنگ بننوازیم روا نبود

که چون بریشمم از پای و سر فروبندی

کرشمه‌ای کن و بَشکی بزن چه باشد اگر

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
اوحدی

ببر دل از همه خوبان، اگر خردمندی

به شرط آنکه در آن زلف دلستان بندی

هر آن نظر که به دیدار دوست کردی باز

ضرورتست که از دیگران فرو بندی

اگر به تیغ تو را می‌توان برید از دوست

[...]

کمال خجندی

به سمع معجری ای پیک عاشقان برسان

حدیث شوق ملاقات و آرزمندی

ز بعد آنکه زدی حلقه بر در و خود را

در آن جناب همایون چو حلقه افکندی

بگویش این قدر از من که ای به رتبت و فضل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه