مرا به جان تو سوگند و صعب سوگندی
که هرگز از تو نگردم نه بشنوم پندی
دهند پندم و من هیچ پند نپذیرم
که پند سود ندارد به جای سوگندی
شنیدهام که بهشت آن کسی تواند یافت
که آرزو برساند به آرزومندی
هزار کبک ندارد دل یکی شاهین
هزار بنده ندارد دل خداوندی
تو را اگر ملک چینیان بدیدی روی
نمار بردی و دینار برپراکندی
و گر تو را ملک هندوان بدیدی موی
سجود کردی و بتخانهها برکندی
به منجنیق عذاب اندرم چو ابراهیم
به آتش حسراتم فکند خواهندی
تو را سلامت باد ای گل بهار بهشت
که سوی قبلهی رویت نماز خوانندی