کردی ز غم آباد چو کاشانۀ ما را
بازآ و ببین مونس هم خانه ما را
مگذار که ویرانه شود از غم هجران
آباد چو کردی دل ویرانه ما را
زلف تو چه حاجت که بیارد همه زنجیر
یک سلسله زان بس دل دیوانه ما را
پروانۀ دل در طلب شمع رخ تست
پروا نکند شمع تو پروانه ما را
ای دیده چو دریا بشدی در بفشاندی
آور بنظر آن در یک دانه ما را
ای شاهدی ار مرد رهی رو به رهی کن
بنگر روش کوشش مردانه ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و غم ناشی از دوری محبوب سخن میگوید و به او درخواست میکند که بازگردد و حال و روز او را ببیند. او نگران است که دلش از غم و جدایی ویران شود. شاعر به زیباییهای محبوب اشاره میکند و میگوید که زلف او نیازی به زنجیر ندارد، زیرا خود زنجیری است برای دل دیوانهاش. او همچنین به شمع و پروانه اشاره میکند و بیان میکند که پروانه به خاطر زیباییهای شمع داطور نمیزند. در نهایت، از محبوب میخواهد که به تلاش و کوشش مردانه او نظر کند و او را ببیند.
هوش مصنوعی: با نگهکردن به خانهام، یادآور شدی که در غم و اندوه چطور بهشتی مانند کاشان است. بازگرد و ببین که همدم ما در این خانه چه کسی است.
هوش مصنوعی: نگذار که دل ما از غم جدایی خراب و ویران شود، چون تو دل ما را خراب کردهای.
هوش مصنوعی: زلف تو چه نیازی دارد که زنجیر دل دیوانه ما را بگیرد و در سرنخی به هم وصل کند؟
هوش مصنوعی: عاشق این چراغی است که شمع وجود توست و از هیچ خطری پروا ندارد. حتی اگر تو به او توجهی نکنی و نخواهی به او نزدیک شوی، او همیشه در جستجوی تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: ای چشم، وقتی که به دریا تبدیل شدی، در خودت همه چیز را جلوهگر میکنی و به ما نشان میدهی که در یک دانه چه زیباییهایی نهفته است.
هوش مصنوعی: ای محبوب، اگر در مسیر زندگی به جلو میروی، به تلاشی که ما همچون مردان برای رسیدن به هدفمان انجام میدهیم، توجه کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از باد مکش طره جانانه ما را
زنجیر مجنبان دل دیوانه ما را
آن شمع چگل گو که برقص آرد و پرواز
این سوخته دلهای چو پروانه ما را
کردند زیان آنکه به صد گنج فریدون
[...]
چشم تو برانداخت به می، خانه ما را
بگشود به رندی در میخانه ما را
از دیده و دل چند خورم خون خود، آخر
سنگی بزن این ساغر و پیمانه ما را
گر بگذری ای باد بدان زلف چو زنجیر
[...]
خوش آنکه بپرسی دل دیوانه ما را
آباد کنی گوشه ویرانه ما را
با آنکه بپرسیدن ما آمده، مردیم
کآیا زکه پرسیده ره خانه ما را
با غیر نشینی و فرستی ز پی ما
[...]
مآشوب صبا طره جانانه ما را
زنجیر مجنبان دل دیوانه ما را
اورنگ زمین داغ نگین بی کلهی تاج
جم رشک برد حشمت شاهانه ما را
دل شد پی زاهد بچه آه که تقدیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.