به خود ره نیست در کوی تو مشتاقان شیدا را
خم زلفت به قلاب محبت میکشد ما را
اگر درپایت افکندم سری، عیبم مکن، کآنجا
چنان بودم که از مستی ز سر نشناختم پا را
تو در دل میرسی مهمان چه جای صبر و عقل و جان
زمانی باش، کز نامحرمان خالی کنم جا را
غم ناآمده خوردن به نقدم رنجه میدارد
همان بهتر که با فردا گذارم کار فردا را
ز مژگانش دل زاهد کجا یابد اثر، شاهی
بلی، خود کارگر ناید سنان خار بر خارا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و دلدادگی خود اشاره میکند و بیان میکند که در کوی معشوق، هیچ راهی برای خود ندارد و تنها دلدادگان شیدا به آنجا میآیند. او از زیبایی و جذابیت معشوق میگوید که او را به عشق میکشاند. شاعر اذعان میکند که اگر پایش را در مسیر عشق بگذارد، دیگر نخواهد توانست خود را کنترل کند و از مغشوشی و مستی نمیتواند پایش را بشناسد. همچنین، او به این نکته اشاره میکند که در دل معشوق میرسد و در آنجا جایی برای فکر و صبر ندارد. غم و غصه او از عدم حضور معشوق در حال حاضر او را آزار میدهد و ترجیح میدهد که به آینده فکر کند. در پایان به تضاد دلدادگی و زهد اشاره میکند و میگوید که معشوق خود به غنای قلب دیگران نیازی ندارد.
هوش مصنوعی: در مسیر تو، راهی برای عاشقان نیست و تنها خم زلف تو ما را به دام عشق میکشاند.
هوش مصنوعی: اگر به پای تو گذاشتم سرم را، مرا مورد سرزنش قرار نده، چون در آن لحظه به قدری مست بودم که نتوانستم پاهایم را بشناسم.
هوش مصنوعی: وقتی تو با دل و جان به قلبم میرسی، دیگر مکانی برای صبر و عقل و احساس باقی نمیماند. بلکه میخواهم زمانی فرا برسد که بتوانم جای تو را از دیگران خالی کنم.
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که هنوز برایم پیش نیامده، باعث ناراحتیام میشود. بهتر است که برای کارهایم به آینده بسپارم و به فردا فکر کنم.
هوش مصنوعی: چشمها و نگاه معشوق به گونهای است که زاهدان کمدیده نیز از تأثیر آن بینصیب نمیمانند. در واقع، قدرت و جاذبهای که در نگاه او وجود دارد، چنان است که حتی سختترین و استوارترین دلها را تحت تأثیر قرار میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زر افشانید بر پیلان جرسهای مدارا را
برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را
زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا
ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا
زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را
خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را
ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را
نظام تو کرده روان ایوان خضرا را
کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را
[...]
ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را
چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را
منم ای برق رام تو برای صید و دام تو
گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را
چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره
[...]
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.