وقت گل، خوبان چو بزم عیش در صحرا نهند
عاشقان را تازه داغی بر دل شیدا نهند
نازنین را عشق ورزیدن نزیبد، جان من
شیرمردانِ بلاکش پا در این غوغا نهند
دیدهٔ نااهل باشد بر چنان رویی دریغ
آه اگر آئینه پیش چشم نابینا نهند
با چنان لبهای میگون، پای در میخانه نِه
تا ز بیهوشی حریفان سر بجای پا نهند
از ملامت سوخت شاهی، کاین ستمگردوستان
هر که را زخمی رسد، داغیش بر بالا نهند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف لحظات شاد و دلپذیر در وقت بزم و میخانه میپردازد. او بیان میکند که عشق و زیبایی برای عاشقان بسیار مهم است و آنها در این شادیها داغی از عشق را بر دل دارند. شاعر به عشق ورزیدن به زیبایان اشاره میکند و میگوید که این کار برای او مناسب نیست. همچنین به عواطف و احساسات عاشقان در میان غوغا و شلوغی میپردازد و به توجه به زیباییها تأکید میکند؛ بهویژه در مورد کسانی که قادر به دیدن زیباییها نیستند و نمیتوانند از آن لذت ببرند. در نهایت، شاعر به درد و رنج عاشقان اشاره میکند که حاصل ستمگریهای دیگران است و هر کس که زخمی ببیند، دردش را در دل خواهد داشت.
هوش مصنوعی: در فصل گل، زیبا رویان مانند جشن و شادی در دشت، عاشقان را با دلی تازه از درد و عشق پر میکنند.
هوش مصنوعی: عشق ورزیدن به عزیزم شایسته نیست، زیرا جانم مثل شیرمردان است که در این چالشها و مشکلات پا به میدان میگذارند.
هوش مصنوعی: چشم ناباب و ناپاک نمیتواند زیباییهای چهره را ببیند. افسوس که اگر آینهای جلوی چشمان فرد نابینا قرار دهند، او هیچ چیز نمیتواند مشاهده کند و از زیباییها بهرهای نخواهد برد.
هوش مصنوعی: به خاطر لبهای زیبا و دلربایت، به میخانه برو و از مستی و سرگیجه یاران خود غافل شو، تا آنها نتوانند در برابر تو ایستادگی کنند.
هوش مصنوعی: شاهی از انتقاد و سرزنش سوخته است، زیرا در این دنیاى ستمگران، هر کسی که آسیب ببیند، درد و زخم او را به دیگران نسبت میدهند و بر دوش او میگذارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف مشکین را چو خوبان بر رخ زیبا نهند
نعل بر آتش ز بهر بردن دلها نهند
هر خدنگی کافکنند از تیر مژگان بر جگر
مرهمی دیگر ز درد و داغ بر بالا نهند
وصف حسن دوست پیش جاهلان کج نظر
[...]
بار غم سنگیندلان بر جان غمفرسا نهند
هر که را از پا دراندازند، بر سر پا نهند
در مقام چارهسازی چون شوند این سرکشان
بر سر زخم تمنا، داغ استغنا نهند
منزلم از بس که چون ماتمسرا پر شیون است
[...]
داغ ناسور مرا گر بر دل صحرا نهند
از خجالت لاله ها بر کوه پا بالا نهند
از لب پیمانه ها خیزد نوای العطش
پنبه مغز مرا گر بر سر مینا نهند
این عزیزانی که من در مصر دولت دیده ام
[...]
برگ عیشی قسمت ما نیست در بستان هند
همزبان ما نشد جز طوطی از سبزان هند
بلبل گلزار ایرانم، بدآموز گلم
برنمیتابد دماغم سنبل و ریحان هند
چون قفس تنگ است بر ما عندلیبان این چمن
[...]
نسبتی باشد بتان هند را با پان هند
حاصلی نبود بجز خون خوردن از سبزان هند
می کنند از بس زموی سر خودآرایی بجاست
گر به درد آید سر معشوقی مردان هند
در سواد هند دست از لذت دنیا بشوی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.