گنجور

 
سلیم تهرانی

برگ عیشی قسمت ما نیست در بستان هند

هم‌زبان ما نشد جز طوطی از سبزان هند

بلبل گلزار ایرانم، بدآموز گلم

برنمی‌تابد دماغم سنبل و ریحان هند

چون قفس تنگ است بر ما عندلیبان این چمن

ما گواه از موی سر داریم در زندان هند

از شراب و از کباب بزم عیش ما مپرس

بی‌مژه چون آب ایران، بی‌نمک چون نان هند

دل به جمعیت منه در طرهٔ خوبان سلیم

زان که چندان اعتباری نیست با سامان هند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode