تا بر گل تو جعد گرهگیر بستهاند
در گردنم ز زلف تو زنجیر بستهاند
از تنگنای عشق تو جستن ره خلاص
مشکل توان، که رخنه تدبیر بستهاند
قومی که میدهند نشان از تو، غافلند
کاهل وقوف را دم تقریر بستهاند
مِنبعد، ما و ناله و فریاد چون جرس
زین همرهان که بار به شبگیر بستهاند
شاهی به دام زلف تو زان رو اسیر ماند
کش دست و پا به رشته تقدیر بستهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوبان دلم به زلف گرهگیر بستهاند
دیوانه مرا به دو زنجیر بستهاند
جمعی که زیر چرخ نفس راست کردهاند
از بیم جان چو صبح دو شمشیر بستهاند
از رشک قاصدان سخنساز عاشقان
[...]
گر اهل عقل کار به تدبیر بستهاند
دیوانگان مدار به تقدیر بستهاند
بر کف نهاده ما سر تسلیم پیش دوست
گر عاقلان قرار به تدبیر بستهاند
ما خوانده سر عشق ز رخسار نیکوان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.